هجا کردن. [ هَِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) هجو کردن. ( ناظم الاطباء ). مسخره کردن. مذمت کردن. دشنام دادن. مضحکه قرار دادن. ذم کردن. هجا گفتن. بدگفتن و فحش دادن و استهزاء کردن در شعر« : خطیبان را گفت تا او را زشت گفتند بر منبرها و شعرا را فرمود تا او را هجا کردند.» ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 30 ).
هجا کرده ست پنهان شاعران را
قریعآن کور ملعون چشم گشته.
نه او که از شعرا کس ترا هجا نکند
نه از بزرگی تو زانکه در معایب تو
چه جای هجو که اندیشه هم کرانکند.
هجا کرده ست پنهان شاعران را
قریعآن کور ملعون چشم گشته.
عسجدی ( دیوان چ طاهری شهاب ص 35 ).
ترا هجا نکند انوری معاذاﷲنه او که از شعرا کس ترا هجا نکند
نه از بزرگی تو زانکه در معایب تو
چه جای هجو که اندیشه هم کرانکند.
انوری.
|| تهجیة. ( تاج المصادر بیهقی ).جدا کردن هجاهای یک لفظ. باز کردن هجای الفاظ. تقطیع کردن لفظ را به حروف. و رجوع به هجا و هجاء و هجو شود.