کلمه جو
صفحه اصلی

تریج

فرهنگ فارسی

( اسم )۱- دو مثلث که از دو طرف دامن جامه بر آورند شاخ جامه و قبا. ۲- بال و پر مرغان .
ریح تریج باد تند باد شدید یا رجل تریح .

فرهنگ معین

(تِ ) (اِ. ) لبة پایین جامه و قبا، تریز، تیریز.

لغت نامه دهخدا

تریج. [ ت َ ] ( ع ص ) ریح تریج ؛ باد تند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). باد شدید. ( از المنجد ). || رجل تریج ؛ مرد سخت اعصاب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شدیدالاعصاب. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).

تریج. [ ت ِ ] ( اِ ) تریز. تیریز: به تریج قبای کسی بر خوردن ، بصورت استهزاء؛کمترین بی حرمتی شدن به کسی که حرمتی ندارد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). و رجوع به تریز و تیریز شود.

تریج . [ ت َ ] (ع ص ) ریح تریج ؛ باد تند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باد شدید. (از المنجد). || رجل تریج ؛ مرد سخت اعصاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شدیدالاعصاب . (اقرب الموارد) (المنجد).


تریج . [ ت ِ ] (اِ) تریز. تیریز: به تریج قبای کسی بر خوردن ، بصورت استهزاء؛کمترین بی حرمتی شدن به کسی که حرمتی ندارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به تریز و تیریز شود.


فرهنگ عمید

= تریز

تریز#NAME?



کلمات دیگر: