کلمه جو
صفحه اصلی

تبنان

لغت نامه دهخدا

تبنان. [ ت ُ ] ( اِ ) تنبان وپای جامه و شلوار دراز. ( ناظم الاطباء ). بمعنی تبان است که باء بنون مقدم شده و این جایز است. ( لسان العجم شعوری ج 1 ورق 307 ب ).

تبنان. [ ت َ ] ( اِخ ) وادیی است به یمامه. ( معجم البلدان ج 2 ص 364 ).

تبنان . [ ت َ ] (اِخ ) وادیی است به یمامه . (معجم البلدان ج 2 ص 364).


تبنان . [ ت ُ ] (اِ) تنبان وپای جامه و شلوار دراز. (ناظم الاطباء). بمعنی تبان است که باء بنون مقدم شده و این جایز است . (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 307 ب ).



کلمات دیگر: