( اسم ) آلات خانه لک و پک .
پک و لک
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پک و لک . [ پ ُ ل ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) گنده و درشت و ناهموار باشد. (برهان قاطع). و نیز رجوع به پُک شود.
پک و لک. [ پ ُ ل ُ ] ( ص مرکب ، از اتباع ) گنده و درشت و ناهموار باشد. ( برهان قاطع ). و نیز رجوع به پُک شود.
پک و لک. [ پ َ ک ُ ل َ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) تک و پوی و گرد مردم برآمدن. ( برهان قاطع ). || بی هنری و رعنائی. ( فرهنگ سروری ). || آلات خانه و به این معنی به تقدیم لک بر پک هم گفته اند و مشهور نیز این است. ( برهان قاطع ) :
چو لوت و پوت شود تار و مار، مرد فقیر
چه میکند خر و بز، یا چه میکند لک و پک.
پک و لک. [ پ َ ک ُ ل َ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) تک و پوی و گرد مردم برآمدن. ( برهان قاطع ). || بی هنری و رعنائی. ( فرهنگ سروری ). || آلات خانه و به این معنی به تقدیم لک بر پک هم گفته اند و مشهور نیز این است. ( برهان قاطع ) :
چو لوت و پوت شود تار و مار، مرد فقیر
چه میکند خر و بز، یا چه میکند لک و پک.
( از فرهنگ سروری ).
پک و لک . [ پ َ ک ُ ل َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) تک و پوی و گرد مردم برآمدن . (برهان قاطع). || بی هنری و رعنائی . (فرهنگ سروری ). || آلات خانه و به این معنی به تقدیم لک بر پک هم گفته اند و مشهور نیز این است . (برهان قاطع) :
چو لوت و پوت شود تار و مار، مرد فقیر
چه میکند خر و بز، یا چه میکند لک و پک .
چو لوت و پوت شود تار و مار، مرد فقیر
چه میکند خر و بز، یا چه میکند لک و پک .
(از فرهنگ سروری ).
کلمات دیگر: