کلمه جو
صفحه اصلی

حصاب

لغت نامه دهخدا

حصاب. [ ح ِ ] ( ع مص ) محاصبه. رمی حصب.

حصاب. [ ح َ ] ( اِخ ) موضعی است به منی که از آنجا رمی جمره کنند. و آن را بنام محصب نیز نامند. یوم الحصاب ؛ روزی است که در شعر بدان اشارت شده است. ( معجم البلدان ).

حصاب . [ ح َ ] (اِخ ) موضعی است به منی که از آنجا رمی جمره کنند. و آن را بنام محصب نیز نامند. یوم الحصاب ؛ روزی است که در شعر بدان اشارت شده است . (معجم البلدان ).


حصاب . [ ح ِ ] (ع مص ) محاصبه . رمی حصب .



کلمات دیگر: