کلمه جو
صفحه اصلی

استقاله

عربی به فارسی

استعفا , واگذاري , کناره گيري , تفويض , تسليم , استعفا دادن , كنارهگيرى كردن , از كار كنارهگيرى كردن


لغت نامه دهخدا

استقاله. [ اِ ت ِ ل َ ] ( ع مص ) استقالت. اقاله خواستن. ( منتهی الارب ) ( زوزنی ). بیع واشکافتن خواستن. طلب فسخ بیع. برانداختن بیعی را خواستن. رد بیع خواستن. شکستن بیع تقاضا کردن : استقاله بیع. || استعفاء. طلب عفو و بخشایش : تاش از نیشابور مکاتبت بحضرت بخارا روان کرد و در استصلاح حال و توقع مغفرت و تمهید معذرت و استقالت از عوارض زلات و استعطاف و استعفاء از سوابق عثرات تضرعی هرچه تمامتر کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 89 ). و از مواقع اقلام و هفوات کلام استقالت می نماید. ( جهانگشای جوینی ).
- استقاله کردن ؛ طلب فسخ کردن.
- || طلب عفوکردن.


کلمات دیگر: