کلمه جو
صفحه اصلی

جدیع

فرهنگ فارسی

ندیر ابن یونس مولف کتاب تاریخ مصر گوید : او را صحبتی است و پیغمبر اکرم را خدمت کرد و من برای او روایتی نمیشناسم . وی جد ابوالضبیان ابن عبدالرحمان بن مالک است .

لغت نامه دهخدا

جدیع. [ ج ُ دَ ] ( اِخ ) از اعلام است. ( منتهی الارب ).

جدیع. [ ج ُ دَ ] ( اِخ ) ابن علی. دایی یزیدبن مهلب است. وی از رجال مهالبه بشمار است و روایتی مربوط بفرزدق دارد. ( از البیان و التبیین و حاشیه آن ج 2 ص 189 ). نام وی در بیت زیر آمده :
لولاالمهلب یا جدیع و رسله
تغد و علیک لکنت کابن فنان.
ابن ضب عتکی ( از البیان ج 2 ص 192 ).

جدیع. [ ج ُ دَ ] ( اِخ ) ندیر. ابن یونس مؤلف کتاب تاریخ مصر گوید: او را صحبتی است و پیغمبر اکرم را خدمت کرد و من برای او روایتی نمیشناسم. وی جد ابوالضبیان بن عبدالرحمان بن مالک است. ( از المحاضرة فی اخبار مصر و القاهرة ج 1 ص 86 ).

جدیع. [ ج ُ دَ ] (اِخ ) ابن علی . دایی یزیدبن مهلب است . وی از رجال مهالبه بشمار است و روایتی مربوط بفرزدق دارد. (از البیان و التبیین و حاشیه ٔ آن ج 2 ص 189). نام وی در بیت زیر آمده :
لولاالمهلب یا جدیع و رسله
تغد و علیک لکنت کابن فنان .

ابن ضب عتکی (از البیان ج 2 ص 192).



جدیع. [ ج ُ دَ ] (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ).


جدیع. [ ج ُ دَ ] (اِخ ) ندیر. ابن یونس مؤلف کتاب تاریخ مصر گوید: او را صحبتی است و پیغمبر اکرم را خدمت کرد و من برای او روایتی نمیشناسم . وی جد ابوالضبیان بن عبدالرحمان بن مالک است . (از المحاضرة فی اخبار مصر و القاهرة ج 1 ص 86).



کلمات دیگر: