کلمه جو
صفحه اصلی

حوول

فرهنگ فارسی

جمع حول بمعنی سالها .

لغت نامه دهخدا

حؤول. [ ح ُ ئو ] ( ع مص ) حَول. گذشتن یک سال بر چیزی. || برگشتن از عهد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بجای دیگر گشتن. ( منتهی الارب ). || حایل شدن میان دو چیز. ( اقرب الموارد ). || آبستن نشدن ناقه بعد از گشن دادن و همچنین درخت خرما. ( منتهی الارب ). آبستن نشدن. || بار دادن خرما یک سال و بار ندادن در سال دیگر. ( اقرب الموارد ). حوول. رجوع به این کلمه شود.

حؤول. [ ح ُ ئو ] ( ع اِ ) ج ِ حَول. سال ها. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

حوول. [ ح ُ ] ( ع مص ) رجوع به حؤول شود.

حوول . [ ح ُ ] (ع مص ) رجوع به حؤول شود.



کلمات دیگر: