کلمه جو
صفحه اصلی

جدعه

لغت نامه دهخدا

( جدعة ) جدعة. [ ج َ دَ ع َ ] ( ع اِ ) باقیمانده بریدگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آنچه پس از بریدگی عضوی از آن باقی ماند. ( المنجد ). ما بقی من العضو بعد جدعه. ( قطر المحیط ). || موضع بریدگی عضو. ( المنجد ). و رجوع به جَدعَه شود.
جدعه. [ ج َ ع َ ] ( ع اِ ) آن چیزی است که باقی میماند بعد از بریدن. ( شرح قاموس ). مترجم گوید، که جوهری نیز بطریق مصنف تفسیر کرده و ازهری وابن عباد و غیر او گفته اند که «الجدعه موضع الجدع مِن المجدوع ». ( شرح قاموس ). و رجوع به جَدَعَة شود.

جدعه . [ ج َ ع َ ] (ع اِ) آن چیزی است که باقی میماند بعد از بریدن . (شرح قاموس ). مترجم گوید، که جوهری نیز بطریق مصنف تفسیر کرده و ازهری وابن عباد و غیر او گفته اند که «الجدعه موضع الجدع مِن المجدوع ». (شرح قاموس ). و رجوع به جَدَعَة شود.


جدعة. [ ج َ دَ ع َ ] (ع اِ) باقیمانده ٔ بریدگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) . آنچه پس از بریدگی عضوی از آن باقی ماند. (المنجد). ما بقی من العضو بعد جدعه . (قطر المحیط). || موضع بریدگی عضو. (المنجد). و رجوع به جَدعَه شود.



کلمات دیگر: