کلمه جو
صفحه اصلی

شیاق

فرهنگ فارسی

شیق چیزی که دراز کنند آنرا به چیزی تا چیز دیگر را بدان بندد مانند تناب چادر و غیره .

لغت نامه دهخدا

شیاق. ( ع اِ ) شیق. چیزی که دراز کنند آنرا بچیزی تا چیز دیگری را بدان بندند مانند طناب چادر و غیره. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). چیزی که در آن کرده شود به آن چیزی تا بسته شود بچیزی دیگر. ( منتهی الارب ).

شیاق. ( ع مص ) بستن طناب. ( منتهی الارب ). بستن طناب را بمیخ : شقت الطنب الی الوتد شیاقاً. ( ناظم الاطباء ).

شیاق . (ع اِ) شیق . چیزی که دراز کنند آنرا بچیزی تا چیز دیگری را بدان بندند مانند طناب چادر و غیره . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). چیزی که در آن کرده شود به آن چیزی تا بسته شود بچیزی دیگر. (منتهی الارب ).


شیاق . (ع مص ) بستن طناب . (منتهی الارب ). بستن طناب را بمیخ : شقت الطنب الی الوتد شیاقاً. (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: