کلمه جو
صفحه اصلی

عنتته

لغت نامه دهخدا

( عنتتة ) عنتتة. [ ع َ ت َ ت َ ] ( ع مص ) روی گردانیدن و بازگشتن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). اعراض کردن. ( از اقرب الموارد ). || بالیدن و مرتفع گشتن شاخ. گویند: عنتت قرن العتود؛ یعنی بالید و مرتفع گشت شاخ بزغاله یک ساله. ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).

عنتتة. [ ع َ ت َ ت َ ] (ع مص ) روی گردانیدن و بازگشتن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اعراض کردن . (از اقرب الموارد). || بالیدن و مرتفع گشتن شاخ . گویند: عنتت قرن العتود؛ یعنی بالید و مرتفع گشت شاخ بزغاله ٔ یک ساله . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: