دلکشی
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
دلکش بودن . خوش آیندی .
لغت نامه دهخدا
دلکشی. [ دِ ک َ / ک ِ ] ( حامص مرکب ) دلکش بودن. خوش آیندی. ظرافت. زیبائی. خوشی. لطافت. ( از ناظم الاطباء ) :
ز دنیا چه دید او بدان دلکشی
که من نیز بینم همان دلخوشی.
ز دنیا چه دید او بدان دلکشی
که من نیز بینم همان دلخوشی.
نظامی.
رجوع به دلکش شود.کلمات دیگر: