کلمه جو
صفحه اصلی

دلوج

لغت نامه دهخدا

دلوج. [ دَ ] ( ع ص ) صفت است مصدر دُلوج را. آنکه بار را باسنگینی بلند کند. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ).

دلوج. [ دُ ] ( ع مص ) تهی کردن شیردوشه را از شیر در کاسه. ( از منتهی الارب ). منتقل کردن شیر را به کاسه پس از دوشیدن شتران. ( از اقرب الموارد ). || تهی کردن دلو را از آب. ( از منتهی الارب ). دلو از سر چاه فراگرفتن تا آب در حوض ریزی. ( تاج المصادر بیهقی ). دلو را گرفتن و آنرا از سر چاه به لب حوض بردن تا در آن خالی کند. ( از اقرب الموارد ). || بار را با سنگینی بلند کردن. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ). دَلج. رجوع به دلج شود.

دلوج . [ دَ ] (ع ص ) صفت است مصدر دُلوج را. آنکه بار را باسنگینی بلند کند. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).


دلوج . [ دُ ] (ع مص ) تهی کردن شیردوشه را از شیر در کاسه . (از منتهی الارب ). منتقل کردن شیر را به کاسه پس از دوشیدن شتران . (از اقرب الموارد). || تهی کردن دلو را از آب . (از منتهی الارب ). دلو از سر چاه فراگرفتن تا آب در حوض ریزی . (تاج المصادر بیهقی ). دلو را گرفتن و آنرا از سر چاه به لب حوض بردن تا در آن خالی کند. (از اقرب الموارد). || بار را با سنگینی بلند کردن . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). دَلج . رجوع به دلج شود.



کلمات دیگر: