کلمه جو
صفحه اصلی

عنبرستان

لغت نامه دهخدا

عنبرستان . [ عَم ْ ب َ رِ ] (اِ مرکب ) جای آکنده از عنبر. عنبرسار. عنبرزار :
از تو وقف صبحدم کاکل پریشان ساختن
وز صبا مغزجهانی عنبرستان ساختن .

نورالدین ظهوری (از آنندراج ).



عنبرستان . [ عَم ْ ب َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار. سکنه ٔ آن 783 تن . آب آن از رودخانه و قنات و محصول آن غلات ، میوه ، ابریشم و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


عنبرستان. [ عَم ْ ب َ رِ ] ( اِ مرکب ) جای آکنده از عنبر. عنبرسار. عنبرزار :
از تو وقف صبحدم کاکل پریشان ساختن
وز صبا مغزجهانی عنبرستان ساختن.
نورالدین ظهوری ( از آنندراج ).

عنبرستان. [ عَم ْ ب َ رِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار. سکنه آن 783 تن. آب آن از رودخانه و قنات و محصول آن غلات ، میوه ، ابریشم و بنشن است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۶°۲۲′۲۳″ شمالی ۵۷°۵۰′۱۳″ شرقی / ۳۶٫۳۷۳۰۶°شمالی ۵۷٫۸۳۶۹۴°شرقی / 36.37306; 57.83694
عنبرستان، روستایی است از توابع بخش مرکزی و در شهرستان خوشاب استان خراسان رضوی ایران.
این روستا در دهستان طبس قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۱۸۸ نفر (۸۰ خانوار)بوده است.


کلمات دیگر: