کلمه جو
صفحه اصلی

عنجه

لغت نامه دهخدا

( عنجة ) عنجة. [ ع َ ن َ ج َ ] ( ع اِ ) بازوی در هودج. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). بازوی در هودج که بوسیله آن ، در را بندند. ( از اقرب الموارد ).
عنجه. [ ع ُ ج َ / ج ِ ] ( اِ ) سرشتن و آغشتن. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). سرشتگی و آغشتگی. ( ناظم الاطباء ). || گرد کردن و جمع نمودن. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). فراهم آمدگی و گردکردگی. ( ناظم الاطباء ).

عنجه. [ ع ُج ُه ْ ] ( ع ص ) مرد خشک و جافی. ( از اقرب الموارد ).

عنجه . [ ع ُ ج َ / ج ِ ] (اِ) سرشتن و آغشتن . (برهان قاطع) (آنندراج ). سرشتگی و آغشتگی . (ناظم الاطباء). || گرد کردن و جمع نمودن . (برهان قاطع) (آنندراج ). فراهم آمدگی و گردکردگی . (ناظم الاطباء).


عنجه . [ ع ُج ُه ْ ] (ع ص ) مرد خشک و جافی . (از اقرب الموارد).


عنجة. [ ع َ ن َ ج َ ] (ع اِ) بازوی در هودج . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بازوی در هودج که بوسیله ٔ آن ، در را بندند. (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: