( مصدر ) در پی دلیل بر آمدن استدلال .
دلیل جستن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دلیل جستن. [ دَ ج ُ ت َ ] ( مص مرکب ) در پی دلیل برآمدن. استدلال. || راهنما جستن. راهبر جستن. بلد راه طلبیدن :
سوءالت صوابست و فعلت جمیل
به منزل رسد هرکه جوید دلیل.
سوءالت صوابست و فعلت جمیل
به منزل رسد هرکه جوید دلیل.
سعدی.
کلمات دیگر: