کلمه جو
صفحه اصلی

عنتل

لغت نامه دهخدا

عنتل. [ ع َ ت َ ] ( ع ص ) کفتاری که شکار خود راپاره پاره کند. ج ، عَناتل. ( ناظم الاطباء ). الضباع العناتل ؛ کفتارهایی که شکار خود را پاره پاره کنند. ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).

عنتل. [ ع ُ ت ُ ] ( ع ص ) سخت و درشت. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) تلاق. ( منتهی الارب ). تلاق و بظر. ( ناظم الاطباء ). عنبل. رجوع به عنبل شود.

عنتل . [ ع َ ت َ ] (ع ص ) کفتاری که شکار خود راپاره پاره کند. ج ، عَناتل . (ناظم الاطباء). الضباع العناتل ؛ کفتارهایی که شکار خود را پاره پاره کنند. (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).


عنتل . [ ع ُ ت ُ ] (ع ص ) سخت و درشت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (اِ) تلاق . (منتهی الارب ). تلاق و بظر. (ناظم الاطباء). عنبل . رجوع به عنبل شود.



کلمات دیگر: