کلمه جو
صفحه اصلی

حولاء

لغت نامه دهخدا

حولاء. [ ح َ ] ( ع ص ) مؤنث احول است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). یعنی زنی که چشمش لوچ باشد. ( از ناظم الاطباء ). || عین حولاء. ( منتهی الارب ).چشمی کاج. ( مهذب الاسماء ). چشم لوچ. و مؤنث احول.

حولاء. [ ح ِ وَ / ح ُ وَ ] ( ع اِ ) مشیمه شتر ماده و آن پوستی سبز مملو از آب باشد که با بچه از شکم بیرون آید و در آن آلایش و خطوط سرخ و سبز باشد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). پوست که با بچه بیرون آید در حال زادن. ( مهذب الاسماء ). و در لغت عرب بر وزن فِعَلاء فقط سه کلمه وجود دارد. یکی همین کلمه و دومی عنباء و سیمی سیراء. ( اقرب الموارد ). || نزلوا فی مثل حولاءالناقة؛ فرودآمدند و فراخی عیش و بسیاری آب و سبزه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

حولاء. [ ح َ ] (ع ص ) مؤنث احول است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یعنی زنی که چشمش لوچ باشد. (از ناظم الاطباء). || عین حولاء. (منتهی الارب ).چشمی کاج . (مهذب الاسماء). چشم لوچ . و مؤنث احول .


حولاء. [ ح ِ وَ / ح ُ وَ ] (ع اِ) مشیمه ٔ شتر ماده و آن پوستی سبز مملو از آب باشد که با بچه از شکم بیرون آید و در آن آلایش و خطوط سرخ و سبز باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پوست که با بچه بیرون آید در حال زادن . (مهذب الاسماء). و در لغت عرب بر وزن فِعَلاء فقط سه کلمه وجود دارد. یکی همین کلمه و دومی عنباء و سیمی سیراء. (اقرب الموارد). || نزلوا فی مثل حولاءالناقة؛ فرودآمدند و فراخی عیش و بسیاری آب و سبزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).



کلمات دیگر: