معنی اصطلاح -> خرتوخر؛ خرتو الاغ؛ خرتوخری
بسیار بی نظم / درهم / مغشوش بودن؛ هیچ قانون و قاعده ای درکار نبودن
مثال:
- اینجا عجب خرتوخریه ! هیچ کس رعایت نوبتو نمی کنه.
- در کشور یک خرتوخر حسابی است. هیچ کس نمی داند برای کارهای خود باید به کجا مراجعه کند. آدم تعجب می کند که این کشور چرا از هم نمی پاشد.
توضیح:
همچنین ← «شیرتوشیر»
بسیار بی نظم / درهم / مغشوش بودن؛ هیچ قانون و قاعده ای درکار نبودن
مثال:
- اینجا عجب خرتوخریه ! هیچ کس رعایت نوبتو نمی کنه.
- در کشور یک خرتوخر حسابی است. هیچ کس نمی داند برای کارهای خود باید به کجا مراجعه کند. آدم تعجب می کند که این کشور چرا از هم نمی پاشد.
توضیح:
همچنین ← «شیرتوشیر»