معنی اصطلاح -> دُمِ کسی را توی بشقاب گذاشتن
کسی را ستایش ناروا کردن؛ تملق کسی را گفتن
مثال:
باری در میان این دو قبیله شعرا و فضلا و دانشمندان گردن کلفت زبردستی پیدا شدند که همه ی وقت خود را صرف مدح و ثنای رئیس قبیله ی خودشان می کردند و دمش را توی بشقاب می گذاشتند و دورش اسفند دود می کردند.
( قضیه ی زیر بته - صادق هدایت )
کسی را ستایش ناروا کردن؛ تملق کسی را گفتن
مثال:
باری در میان این دو قبیله شعرا و فضلا و دانشمندان گردن کلفت زبردستی پیدا شدند که همه ی وقت خود را صرف مدح و ثنای رئیس قبیله ی خودشان می کردند و دمش را توی بشقاب می گذاشتند و دورش اسفند دود می کردند.
( قضیه ی زیر بته - صادق هدایت )