کلمه جو
صفحه اصلی

ادم اول

دانشنامه عمومی

آدم اول. آدم اول یا مرد اول (به فرانسوی: Le Premier Homme) آخرین رمان ناتمام آلبر کامو است.
در چهارم ژانویهٔ ۱۹۶۰ آلبر کامو در یک تصادف رانندگی در منطقهٔ لوبرون در جنوب فرانسه درگذشت. دست نوشتهٔ ناتمام آدم اول، اتوبیوگرافیی که آلبر کامو در زمان مرگش روی آن کار می کرد، در گل و لای در محل تصادف پیدا شد. دختر آلبر کامو، کاترین کامو، بعدها دست نوشته را به نسخهٔ تایپی تبدیل کرد و آن را در سال ۱۹۹۴ منتشر نمود. کامو امیدوار بود که این نوشته شاهکار او باشد و برخی منتقدان در این نظر با او موافق بودند با توجه به اینکه با وضعیت ناتمام، در مقایسه با سایر رمان های کامو، به خوبی نیروی بدنی و روحیهٔ آزادی پسربچگی را به تصویر می کشد.
این کتاب با عنوان «آدم اول» توسط منوچهر بدیعی به فارسی ترجمه و توسط نشر نیلوفر منتشر شده است.
رمان در مورد ژاک کورمری از زمان تولد تا سال های دبیرستان (متوسطه)، در الجزیره است. به دور از وزن ذهنیت و فلسفهٔ کارهای ابتداییش، کامو خواسته که این رمان پر از "اشیاء و اجسام" باشد. این رمانی است از چیزهای اساسی و ضروری: کودکی، روزهای مدرسه، زندگی جسم، نیروی خورشید و دریا، عشق پر نقش و نگار پسری به مادرش و جستجو به دنبال پدری گم شده. در عین حال این داستانی است در مورد گروه های مردم در سرزمین پهناور و نه چندان مهمان نواز آفریقا؛ در مورد روابط پیچیدهٔ یک سرزمین مادر با مردمانش؛ در مورد تاثیر نزدیک جنگ و دگرگونی های سیاسی.

نقل قول ها

آدم اول. آدم اول یا مرد اول (به فرانسوی: Le Premier Homme) آخرین رمان ناتمام آلبر کامو است.
• «بر فراز دلیجان لکنته ای که در جاده سنگلاخ پیش می رفت، توده ابرهای عظیم و ضخیمی به سمت افق شرق به هنگام غروب در حرکت بودند. ابرهایی که از سه روز پیش در انتظار وزش باد غرب، بر فراز اقیانوس اطلس متراکم شده، ابتدا به آرامی و آهسته به جولان درآمده، بعد بیش از پیش شتاب گرفته، از روی آب های پرتلالو پائیزی یکراست به حرکت درآمده و در ستیغ کوه های بلند مراکش رشته رشته شده، گله وار بر فراز فلات الجزایر تجمع کرده و اکنون با نزدیک شدن به مرز تونس، تلاش می کردند که خود را به دریای تیرنه برسانند و در آنجا محو شوند. پس از طی هزاران کیلومتر از روی این اقلیم شبیه به جزیره ای وسیع و پهناور در حفاظت دریایی مواج در شمال و توده های شنی جامد در جنوب سریع تر از شتاب هزاره های امپراتوری ها و اقوام متعدد، اکنون شوق و اشتیاقش فرو نشسته و قطرات درشت آن به صورت باران بر روی سرپوش پارچه ای بالای سر چهار مسافر دلیجان، پا می کوفتند.»• «آدم از کسانی طلب بخشش می کند که می داند می توانند ببخشند یعنی فقط همین، فقط ببخشند، نه این که از آدم بخواهند سزاوار بشود یا منتظر بماند.»• «خلأئی هولناک در من وجود دارد، نوعی از بی تفاوتی که دردآور است.»• «و در تاریکی شب سالیان در سرزمین فراموشی راه می رفت که در آن هر کسی آدم اول بود، که او خود ناگزیر شده بود خود را دست تن ها، بی پدر، پرورش دهد و هرگز آن لحظه ها را به خود ندیده بود که پدری پس از آنکه صبر می کند تا پسرش به سن گوش دادن برسد او را صدا می زند تا راز خانواده را، یا دردی کهنه را، یا تجربه عمر خود را برای او بگوید…»


کلمات دیگر: