کلمه جو
صفحه اصلی

احمد بیگدلی

دانشنامه عمومی

احمد بیگدلی (۲۶ فروردین ۱۳۲۴ - ۲۶ شهریور ۱۳۹۳) در اهواز) و ساکن نجف آباد از دهه شصت کار نویسندگی را به طور حرفه ای آغاز کرده است. رمان اندکی سایه رمانی از این نویسنده توانست جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را برای وی به ارمغان آورد.
شبی بیرون از خانه (۱۳۷۴)
من ویران شده ا (۱۳۸۱)
اندکی سایه (۱۳۸۵)
آنای باغ سیب (۱۳۸۶)
آوای نهنگ (۱۳۸۷)
زمانی برای پنهان شدن (۱۳۸۷)
بی تردید سه شنبه بود (۱۳۹۰)
مگر چراغی بسوزد (۱۳۹۱ نشر روزنه)
نخستین شب راوی (۱۳۹۲)
مجموعه نمایشنامه های کوتاه (۱۳۹۳)
انتشار زندگی نامه به صورت سریال در وبلاگ سابه های وحشی باد از بهار سال ۹۲
مجموعه داستان ارواح ماه مهر (۱۳۹۳)
مجموعه بهم پیوسته ذبیح (آماده چاپ)
فیلم نامه بلند «با چشمان کاملاً باز» (آماده چاپ)
احمد بیگدلی فرزند عزیز و گوهر در ۲۶ فروردین ماه ۱۳۲۴ در اهواز به دنیا آمد. ۵ سال بعد به اتفاق پدرش که به استخدام شرکت ملی نفت ایران درآمده بود، و به همراه خانواده، به شهر آغاجاری مهاجرت کرد. پس از خذ دیپلم ریاضی از دبیرستان فرهنگ اهواز، در تابستان همان سال(۱۳۴۵) با یکی از دختران فامیل از اهالی روستای پدری اش یاسه چای، ازدواج و مهر همان سال برای گذراندن دوره خدمت سربازی (سپاه دانش) به روستایی از زرند کرمان اعزام شد. در مهر ماه ۱۳۴۷ به استخدام آموزش و پرورش لاهیجان درآمدو داستان نوبسی را از همین سال به طور جدی آغاز کرد. اولین داستانش را در مجله ادبی فرودوسی در همان سال به چاپ رساند. از سال ۱۳۵۱ که به دزفول انتقال یافت، به تئاتر روی آورد و چندین نمایشنامه نوشت که گروه تئاتر دزفول با همراهی غلامحسین ضیاءپور، حمید مهرارا، عبدالرضا ملهمی و دیگر علاقه مندان جوان شهر دزفول به صورت تله تئاتر در تلویزیون مرکز آبادان ضبط و از شبکه سراسری پخش گردید. سال ۱۳۵۴ به اهواز منتقل شد و کار تئاتر را ادامه داد. نمایشنامه های مهری، تا عمق ماسه ها از جمله آنهاست. وی با نمایشنامه دالو که سال ۱۳۵۶در سومین جشنواره تئاتر شهرستان ها در تهران به روی صحنه رفت به شهرت رسید. اما ذوق و علاقه داستان نویسی سبب شد که به کار نوشتن داستان بپردازد و در کنار آن به نوشتن نقد و مقالات در همین زمینه یا سینما بپردازد.
در سال ۱۳۵۶ به دانشکده هنرهای دراماتیک راه یافت و در سال ۱۳۶۰ آن را رها کرد و به یزدانشهر در حاشیه نجف آباد، مهاجرت نمود؛ که تا پایان عمر به اتفاق خانواده اش در آن زندگی می کرد.
در سال ۱۳۶۴ به اتفاق علی یزدانی، حسن محمودی و سید رضی آیت نشست ادبی جمعه را تشکیل دادند که به مدت ۱۰ سال این نشست ادامه یافت و حاصل آن برای او، مجموعه داستان «من ویران شده ام» (۱۳۸۱) می باشد که توسط انتشارات نقش خورشید در اصفهان منتشر شد. این دومین مجموعه پس از مجموعه «شبی بیرون از خانه» (۱۳۷۴) است که توسط نشر مینو در اصفهان منتشر شده بود.

دانشنامه آزاد فارسی

احمد بیگدلی (اهواز 26 فروردین 1324ش- فرخ ­شهر 26 شهریور 1393ش)
داستان­ نویس و نمایش ­نامه ­نویس ایرانی. در سال 1345 دیپلم ریاضی­ اش را از دبیرستان­ های اهواز دریافت کرد و دوسال بعد، پس از اتمام خدمت سربازی، به استخدام آموزش و پرورش لاهیجان درآمد. سال­ ها بعد در دانشکده­ ی هنرهای دراماتیک به تحصیل پرداخت اما چهارسال بعد (در سال ۱۳۶۰) آن را رها کرد و با مهاجرت تا پایان عمرش در فرخ­ شهر اصفهان زندگی کرد. بیگدلی داستان ­نویسی را به صورت جدی از سال 1347 و به دنبال انتشار داستانی از او در مجله­ ی فردوسی آغاز کرد. در سال 1351 به آموزش و پرورش دزفول منتقل شد و در این زمان به نوشتن نمایش ­نامه ­هایی پرداخت که در تلویزیون مرکز خوزستان اجرا و از تلویزیون سراسری پخش شدند. در سال ۱۳۵۴ به اهواز منتقل شد و کار تئاتر را ادامه داد. بیگدلی با نمایشنامه­ ی دالو که سال ۱۳۵۶ در سومین جشنواره­ ی تئاتر شهرستان ها (در تهران) به روی صحنه رفت به شهرت رسید. اما از میانه­ های دهه­ ی 1360 به کار داستان­ نویسی پرداخت. با این­ حال داستان­ هایش تا اواسط دهه­ ی بعد به صورت کتاب منتشر نشدند. همچنین باید اضافه کرد که در همین دوره نشست­ های ادبی ­ای را در اصفهان با حضور و همکاری اشخاصی چون علی یزدانی، حسن محمودی و سید رضی آیت تشکیل دادند که تا یک دهه ادامه یافت. در این دوره چندین نقد و مقالات نیز از او درباره­ ی ادبیات،سینما و تئاتر در نشریات محلی و سراسری منتشر شده است.
بیگدلی در سال ۱۳۷۶ از آموزش و پرورش نجف ­آباد بازنشسته شد. مدتی در دانشگاه پیام نور این شهر تدریس فیلم ­نامه نویسی کرد و همزمان نیز در انجمن سینمای جوانان نجف ­آباد (به مدت ۱۲ سال) و مراکز خصوصی اصفهان به تدریس پرداخت. از دیگر فعالیت­ های قلمی او باید به نگارش گفتار متن بیشتر از 40 فیلم مستند اشاره کرد. در این زمینه در اولین جشنواره­ ی "فیلم یادگار" برای فیلم مستند پاسارگاد (ساحته­ ی مهرداد زاهدیان) برنده­ ی جایزه­ ی بهترین گفتار متن شده است. از دیگر افتخارات او به دریافت جایزه ­ی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران برای رمان اندکی سایه (1385) و برنده­ ی هفتمین جایزه­ ی "کتاب فصل" برای مجموعه داستان آوای نهنگ باید اشاره کرد.
قاسم آهنین­ جان درباره ­ی ویژگی­ های داستان­ های بیگدلی می­ گوید: "او نویسنده ای بود که محور کارهایش آدم ها و اجتماع پیرامونش بود و به همین دلیل مخاطب را با داستان های خودش درگیر می کرد. داستان های بیگدلی در فضاهای مصنوعی و ذهنی نبودند بلکه دقیقا عامل موفقیت او این بود که آدم های داستان هایش با آدم های اجتماع مانوس هستند و مخاطب می تواند با آنهاهمذات پنداری کند."
با ذکر این نکته که به دلیل مرگ نابه­ هنگام بیگدلی که براثر سکته ­ی قلبی بوده، تعدادی از آثار او (با این­ که نشانه­ هایی از اسم و موضوعشان هست) هنوز منتشر نشده­ اند،ما در این ­جا فهرستی از کتاب­ های منتشرشده­ اش را ارائه می­ دهیم: شبی بیرون از خانه (مجموعه داستان- مینو، 1374)؛ من ویران شده ام (مجموعه داستان- نقش خورشید، 1381)؛ اندکی سایه (رمان- خجسته، 1384)؛ آنای باغ سیب (مجموعه داستان- آگه، ۱۳۸۶)؛ آوای نهنگ (مجموعه داستان- چشمه، ۱۳۸6)؛ زمانی برای پنهان شدن (رمان- آگه، ۱۳۸۷)؛ ­بی­ تردید سه ­شنبه بود (رمان- علم، ۱۳۹۰)؛ مگر چراغی بسوزد (مجموعه داستان- روزنه، ۱۳۹۱)؛ ارواح ماه مهر (مجموعه داستان- افراز، ۱۳۹۳) و ذبیح (رمان- چشمه، 1395).
منابع:
روزنمای ادبیات امروز ایران 1396؛ پژوهش و تدوین: محمد ولی­زاده؛ تهران: انتشارات بامداد نو؛ چاپ اول: 1395 http://yon.ir/9NfLj http://yon.ir/qDV1A

نقل قول ها

احمد بیگدلی (۱۳۲۴ - ۱۳۹۳) نویسندهٔ ایرانی.
• «هر کسی کتاب هایم را بخرد پشیمان نمی شود. ممکن است کسی از فرم و تکنیک داستان های من که به شکل پسامدرن است دلگیر شود، اما از نثر شاعرانه من لذت می برد.»• «دو نمایشنامه از مجموعه نمایشنامه های جدیدم تاکنون چند بار به غارت رفته است. هر کسی آمده یک اسمی روی آن گذاشته و به نام خود اجرایشان کرده است. من بارها دیده ام که در یک کار نمایشی اثر من را برداشته اند و نام برخی شخصیت هایش را تغییر داده اند و در همین تهران هم اجرایش کرده اند و هیچ گاه هم اسمی از من برده نشده است. اینها نهایت بی انصافی است. اگر اینطوری باشد باید به نویسندگانی که زبان انگلیسی بلدند شک کرد چون احتمالاً داستان های آن سوی آب را می خوانند و اسامی را اداپته کرده و به نام خودشان به خورد ما می دهند.»• «من در یک شهرستان کوچک کنار یک کلان شهر زندگی می کنم و نمی توانم در بازی هایی که اینجا در تهران به اسم لابی صورت می گیرد حضور داشته باشم. من ناراحتی قلبی دارم و فشار خونم دائماً من را رو به مرگ می برد. عدم تعادل وحشتناک فشار خون خبر خوبی برای من نیست اما من اصلاً دوست ندارم بمیرم. با خدا هم قرار و مدار گذاشتم که اجازه بدهد به کارهایم برسم. هنوز خیلی کار نانوشته دارم که باید بنویسمشان و هنوز به افتخاراتی که شایسته شان هستند نرسیدم.»


کلمات دیگر: