کلمه جو
صفحه اصلی

ارتور شنیتسلر

دانشنامه عمومی

آرتور شنیتسلر. آرتور شنیتسلر (به آلمانی: Arthur Schnitzler) ‏ (زاده ۱۵ می ۱۸۶۲ وین - درگذشته ۲۱ اکتبر ۱۹۳۱ وین)، رمان‎نویس و نمایش نامه نویس اتریشی بود.
آناتول - (۱۸۹۳)
رقص - (۱۸۹۷)
پاراسلوس - (۱۸۹۹)
طوطی سبز - (۱۸۹۹)
راه تنها (جاده انزوا) - (۱۹۰۳)
سرزمین وسیع - (۱۹۱۱)
پروفسور برنهاردی - (۱۹۱۲)
آرتور شنیتسلر در سال ۱۸۶۲ در شهر وین متولد شد. تحصیلات خود را در رشتهٔ پزشکی به پایان رساند، ولی به زودی از طبابت روی‎گردان شد و به نویسندگی و ادبیات علاقهٔ زیادی نشان داد.
شنیتسلر نه تنها نویسنده ای برجسته به شمار می رفت بلکه روانشناس متبحری نیز بود که در بیشتر آثار خویش به تجزیه و تحلیل روانی مهمی دست زده و سعی کرده است آنچنان که باید روحیات حقیقی بشر را درک کند.
اولین اثر خوبش را در ۲۴ سالگی به رشتهٔ تحریر درآورد و پس از آن آثار با ارزشی منتشر کرد که او را را مشهور ساخت.شنیتسلر از معدود نویسندگانی است که توانسته آن طور که باید فروید را شناخته و او را به دیگران بشناساند.

نقل قول ها

آرتور شنیتسلر. آرتور شنیتسلر (به آلمانی: Arthur Schnitzler) ‏ (زاده ۱۵ می ۱۸۶۲ وین - درگذشته ۲۱ اکتبر ۱۹۳۱ وین) رمان نویس و نمایش نامه نویس اتریشی بود.
• «بیمار ادامه داد: "اگر شما گمان می کنید که با آرامش، چشم در چشم ابدیت خواهید دوخت، برای این است که هیچ درکی از آن ندارید. شخص باید مثل یک بزهکار، محکوم به مرگ باشد … یا مثل من، آن وقت می تواند دربارهٔ آن حرف بزند و شیطانِ بیچاره که تسلیم، زیر چوبهٔ دار فریاد برمی آورد، آن دانشمند بزرگ که پس از سر کشیدن جام شوکران، شعار سر می دهد و آن قهرمانِ آزادیخواهِ در بندی که تفنگی را که به سینه اش نشانه رفته، خندان می نگرد، همه ریاکارند. من می دانم … که چهرهٔ آرامِ آنها، لبخندِ آنها، همه تظاهر است. زیرا همه از مرگ می ترسند. ترسی وحشتناک. ترسی که مانند خودِ مُردن بسیار طبیعی ست."»• «من قدرتمندتر از خورشیدم، قدرتمندتر از آدم ها و بهارم. اما خاطره ای که هر وقت بخواهد می آید و فرار از آن شدنی نیست، قدرتمندتر از من است.»• «می دانید آدم ها در برخورد با نقاب ها دو دسته اند: عده ای، پیر به دنیا می آیند؛ در تمام مدت عمرشان نقابی را پس از نقابی دیگر از صورت شان برمی دارند تا سن پیری واقعی، که چهرهٔ اصلی خودشان را به دنیا نشان می دهند. اما آن پارهٔ دیگر: آن ها سرشار از جوانی هستند و همیشه جوان می مانند بمانند بچه ها. مجبورند نقاب های سنین مختلف را بر صورت خود تحمل کنند، از آن جهت که نمی خواهند مردم را بیش از حد کنجکاو و متعجب سازند. شاید این نقاب ها خودبخود به صورت آن ها گذارده می شوند و ایشان حتی نمی دانند که این نقاب ها را به صورت دارند اما در عین حال احساسی مبهم و عجیب داشته و انگار چیزی در زندگی شان کسر دارند، زیرا آنان همواره احساس جوانی می کنند.»


کلمات دیگر: