اریش فروم (به آلمانی: Erich Fromm)، (۲۳ مارس ۱۹۰۰ - ۱۸ مارس ۱۹۸۰) روانکاو و فیلسوف اجتماعی آمریکایی-آلمانی تبار است.
• «ضعفِ بیولوژیکی انسان، وضعیتِ فرهنگ انسانی است.»• «انقلابیِ موفق یک سیاستمدار و ناموفق یک مقصر است.»• «باید منابع هنجارهای اخلاقی را در سرشت آدمی یافت؛ هنجارهای اخلاقی بر کیفیت های ذاتی انسان استوار بوده و تخلف از آن هنجارها سبب پریشانی فکری و احساسی می گردد.» ->
فصل ۱؛ مسئله• «شالودهٔ منش شخصیت بالغ و کامل، منش بارور، در تجزیه-تحلیل نهایی، منبع و پایهٔ فضیلت و رذیلت است.» ->
فصل ۱؛ مسئله• «نه انکار نفس یا خودپسندی، بلکه عشق به خود، نه نفی فرد بلکه تأیید نفس واقعی آدمی، ارزش های والای اصول اخلاقی انسانی هستند.» ->
فصل ۱؛ مسئله• «اگر انسان باید به ارزش ها ایمان داشته باشد، باید به خود و ظرفیت طبع خود برای خوبی و بهره وری آشنا باشد.» ->
فصل ۱؛ مسئله• «نه تنها پزشکی، مهندسی و نقاشی هنر است بلکه و در حقیقت مهمترین و در عین حال مشکل ترین و پیچیده ترین هنری است که انسان تجربه می کند. هدف این هنر، انجام کار به خصوصی نیست بلکه هدف آن زندگیِ شایانِ تحسین و پرورش استعدادهای ذاتی است. در پهنهٔ هنرِ زیستن، انسان هم هنرمند است و هم محصول هنر، هم پیکرتراش است و هم سنگ مرمر، هم پزشک است و هم بیمار.»فصل ۲؛ اخلاق اومانیستیک: دانش عملی هنر زیستن؛ ۲-اصول اخلاقی ذهنی در برابر اصول اخلاقی عینی ->
زیستن نیز خود هنری است• «زنده بودن یک مفهوم متحرک است نه ساکن. حیات چیزی جز بروز نیروهای ویژهٔ یک ارگانیسیم نیست. همهٔ ارگانیسم ها یک گرایش ذاتی به فعلیت بخشیدن به استعدادها و توانایی های بالقوهٔ خود دارند؛ بنابراین، هدف زندگی انسان آشکار کردن نیروهای خود طبق قوانین سرشت آدمی است.» ->
فصل ۲؛ اخلاق اومانیستیک: دانش عملی هنر زیستن؛ ۲-اصول اخلاقی ذهنی در برابر اصول اخلاقی عینی• «لکن آدمی صفات ندارد. در حالیکه در هستهٔ کیفیت های انسانی با سایرین مشترک است، همواره یک فرد و یک شخصیت بی همتا بوده و با هر کسی دیگر متفاوت است. منش، اخلاق، استعدادها و خوی هرکس مانند اثر انگشتش با دیگری فرق دارد. هر شخص فقط با ابراز شخصیت خود می تواند توانایی های انسانی خود را به اثبات برساند. وظیفهٔ زنده ماندن همان وظیفهٔ خود بودن است و نیل به شخصیتی است که خود بالقوه داراست.»فصل ۲؛ اخلاق اومانیستیک: دانش عملی هنر زیستن؛ ۲-اصول اخلاقی ذهنی در برابر اصول اخلاقی عینی ->
دسته جمعی• «مرگ تلخیِ سختی است، اما متوجه مرگ بودن بدون متوجه زندگی، غیرقابلِ تحمل است.»• «عشق تنها پاسخِ معقول و رضایت بخش به مسئلهٔ وجودِ انسان است.»