کلمه جو
صفحه اصلی

ارتداد در اسلام

دانشنامه عمومی

ارتداد در اسلام (به عربی: ردة‎ یا ارتداد) عموما به عنوان ترک آگاهانه اسلام در گفتار یا از طریق کردار تعریف شده است. ارتداد شامل اقدام به تغییر دین، یا عدم پذیرش معتقدات مذهبی به جهت بی دین بودن، توسط شخصی که در خانواده ای مسلمان به دنیا آمده است یا کسی که سابقا اسلام را پذیرفته است می شود. تعریف ارتداد در اسلام، و این که آیا و چه طور باید مورد مجازات قرار گرفته شود، موضوعات محل مناقشه هستند و علمای اسلامی در آراء خود درباب این سوالات اختلاف نظر دارند.
منصور حلاج به خاطر اعتقادات صوفی گرایانه ش، به ارتداد محکوم و اعدام گشت.
علی دشتی به دلیل نوشتن کتاب 23 سال، به شکنجه شد و به اعدام محکوم گشت.
حسین سودمند اولین کشیش ایرانی که در دوران معاصر به خاطر اعتقاداتش اعدام شد، وی در دوران خدمت سربازی به مسیحیت تغییر دین داد، بعد از انقلاب اسلامی وی به زندان افتاد و پس از سال ها در بند بودن و پایداری بر اعتقادات خویش، در سوم دسامبر ۱۹۹۰ در مشهد اعدام شد.
هاشم آقاجری در ایران، به سال ۱۳۸۱، به دنبال سخنرانی در دانشگاه همدان، با موضوع «پروتستانتیسم اسلامی»، به «ارتداد» متهم، بازداشت و ماه ها زندانی شد. دادگاه اولیه هاشم آقاجری را به اعدام محکوم کرد اما این حکم در دیوان عالی کشور نقض شد. اما دادگاه همدان برای دومین بار او را به اعدام محکوم کرد.
آقای م صفری مقدم در سال ۸۳ در دادگاهی در استان اصفهان محاکمه شدن و حکم صادره از دادگاه به علت ارتباط با کلیساها خارج از ایران و تبلیغ علیه نظام در سایه بی خبری و نبودن وکیل و سازمان حقوق بشری محکوم به هشتاد و دو ضربه شلاق و چهار سال تعبید شد.
مریم رستم پور و مرضیه امیرزاده، در ایران، به تاریخ ۱۵ اسفند ماه ۱۳۸۷(۵ مارس ۲۰۰۹) به خاطر ارتداد دستگیر شدند. که با فشار جامعه بین المللی، پس از ۲۵۹ روز حبس، آزاد شدند.
مریم یحیی ابراهیم اسحاق در سودان در سال ۱۳۹۳ به خاطر گرویدن به دین شوهرش (مسیحیت) به اعدام محکوم شد.
رافق تقی و سمیر صداقت اوغلو، دو تن از کشور جمهوری آذربایجان، از سوی فاضل لنکرانی به دلیل توهین به محمد، مرتد و کافر شناخته شده شدند.
اتحادیه بین المللی انسان گرایی و اخلاق، در اولین گزارشی که سال ۲۰۱۲ منتشر کرد، اعلام که هفت نفر به خاطر «کفر»، «ارتداد»، یا تعویض دین اعدام شده اند که برخی هم به صورت گردن زدن در ملاء عام بوده است.
مهدی دیباج به دلیل گرویدن به مسیحیت، در ۱۹۹۴ توسط تیم ترور قتل های زنجیره ای به قتل رسید.
یوسف ندرخانی به دلیل گرویدن به مذهب مسیحیت و کشیش شدن (تبلیغ مسیحیت) به ارتداد و اعدام محکوم گشت که با فشار بین المللی حکمش باطل شد.
بنابر تعالیم شرعی کلاسیک، ارتداد در اسلام نه تنها شامل دست کشیدنی صریح از کیش اسلامی می گردد (چه برای دینی دیگر چه برای بی دینی)، بلکه همچنین شامل هر کردار یا بیانی که حاکی از عدم اعتقاد باشد نیز می شود، برای مثال این که فردی، مرام یا اصلی اساسی از اسلام را انکار کند. فقهای اسلامی برای محقق کردن بی اعتقادی، قواعد کلی ای را تدوین نکردند، در عوض فهرست هایی گاها پر طول و دراز از اظهارات و اقداماتی که از دید آن ها حاکی از ارتداد بوده است را جمع آوری کردند. ارتداد، مشتمل بر افرادی که تحت شرایط فشار مجبور به پذیرش اسلام شده اند، یا اقداماتی بر ضد اسلام یا موردی از تغییر دین که غیر ارادی باشد، و به عنوان پنهان کاری در طول جنگ یا از روی ترس از آزار و اذیت، اجبار یا انجام شده باشد، نمی شود (تقیه را ببینید).
تا قرن ۱۹ میلادی، اکثریت کلان فقهای سنی و شیعه بر این نظر بودند که برای مردان بالغ، ارتداد از اسلام یک جرم و همچنین یک گناه، و اقدامی خیانت بار است که با اعدام قابل مجازات است، معمولا پس از دوره ای از انتظار به منظور آن که برای شخص مرتد، فرصت توبه و بازگشت دوباره به اسلام جایز شود. آن نوع از ارتداد که فقها بطور کلی آن را قابل مجازات می دانند، از نوعی سیاسی بوده است، اگرچه اختلاف آراء شرعی قابل توجهی درباره این امر وجود داشته است. وائل حلاق اظهار می کند که « فرهنگی که رکن اصلی آن دین، اصول دینی و اخلاقیات دینی است، ارتداد یک طورهایی هم ارز خیانت بزرگ در ملت کشور مدرن می باشد.» فقهای اسلامی اولیه، اصول و مبادی شرعی ای را به منظور دور زدن این مجازات خشن توسعه دادند، و معیارهای چنان بالایی را برای ارتداد از اسلام تنظیم کردند که عملا پیش از سده ۱۱ میلادی هیچ حکم ارتدادی نمی توانست داده شود. در هر حال، فقهای بعدی سطح توقع را به منظور اعمال کیفر مرگ پایین آوردند، که این به قضات اجازه می دهد قانون ارتداد را به طرق مختلف تفسیر کنند، که گاهی بامدارا و گاهی به سفتی و سختی این چنین کردند. در اواخر قرن ۱۹ میلادی استفاده از کیفرهای مرتبط با دادرسی جنایی برای ارتداد از گردونه استفاده خارج شد، اگرچه کیفرهای مدنی همچنان اعمال می شدند.
بنا به گفته عبدالرشید عمر، غالب فقهای اسلامی امروزی به در نظر گرفتن ارتداد به عنوان جرمی که سزاوار کیفر مرگ است همچنان ادامه می دهند. برخی در اسلام ارتداد را شکلی از جرم دینی در نظر می گیرند، اگرچه باقی این طور نمی دانند. دیگران استدلال می کنند که کیفر مرگ، مجازاتی ناشایسته است، با فرامین کتبی قرآنی، همچون «هیچ اکراهی در دین نیست» یا آیات ۲۱–۲۲ سوره غاشیه ناسازگار است؛ و/یا این که این قانونی بشرساخته است که در جامعه اسلامی اولیه به منظور این که چیزی معادلِ فرار یا خیانت را جلوگیری و مجازات کند وضع گردید، و فقط هنگامی اعمال این قانون می سزد که ارتداد به مکانیسم اغتشاش و نافرمانی عمومی تبدیل گردد (فتنه را ببینید). بنا به گفته خالد أبو الفضل، مسلمانان میانه رو باور ندارند که ارتداد نیازمند مجازات است. منتقدان استدلال می کنند که کیفر مرگ یا مجازاتی دیگر برای ارتداد در اسلام، نقض حقوق بشر جهانی، و مسئله آزادی دین و وجدان می باشد.

نقل قول ها

ارتداد اصطلاح فقهی به معنی خروج فرد مسلمان از دین اسلام است.
• «موضوع آن قدر گسترده است که علمای اسلام در مورد قتل که جزای مرتدّ می باشد اتفاق نظر ندارند.» -> یوسف قرضاوی
• «ارتداد یک امر صد در صد تاریخی و فقاهتی است و هیچ ربطی به قرآن و سنّت پیامبر ندارد. بفرمایید این شما و این هم قرآن. آیا می توانید برای نمونه هم که شده حتی یک آیه نشان دهید؟ بلکه برعکس، اولا ارتداد مورد نظر قرآن، عملی است نه نظری، یعنی پشت کردن به خودی و پیوستن به دشمن، نه تغییر مذهب و انکار نظری آن. ثانیاً حتی در ارتداد عملی هم گفته آزادشان بگذارید و کاری به کارشان نداشته باشید.»• «حکم قتل کسی که از دین یا ملتش برمی گشت، درهمه مذاهب و ملتها بدیهی به نظر می رسیده و یک پیش فرض غلط آدمیان در طول تاریخ بوده است. جوامع اسلامی هم که مستثنای از آن امر نبوده اند. از مدرنیته به بعد است که مسئله حقوق بشر رسمیّت و مقبولیت نسبی پیدا می کند و جوامع پیشرفته تغییر مذهب را می پذیرند. فرق بسیاری از فقیهان ما با آنها در این است که آنها از قرون وسطای خود عبور کرده اند، ولی این فقیهان با قدرتی که بعد از انقلاب پیدا کرده اند، تازه میدان فرصت یافته اند ماهیّت خود را بروز دهند.» سپتامبر ۲۰۱۶/ شهریور ۱۳۹۵؛ در مصاحبه با وبگاه زیتون -> عبدالعلی بازرگان
• «در قرآن مطلقاً کیفری دنیائی برای ارتداد، الحاد، شرک، کفر و نفاق و امثالهم وجود ندارد، نه تنها از بُعد اعتقادی، بلکه در تبلیغ و تشکیلات نیز، مادام که دست به اسلحه نبرده و آزادی دیگران را سلب نکرده باشند، باید از آزادی کامل برخوردار باشند. البته همان طور که می دانید در فقه اهل تشیع و تسنن، که دیدگاه بشری و اسلام تاریخی را عرضه می کند، برای ارتداد، سبّ نبی و موارد دیگری، که هیچ مستند قرآنی ندارد، از همان دوران بنی امیه و بنی عباس، فتاوی و احکامی به استناد برخی روایات و احادیث صادر و تدوین کرده اند.» ژانویه ۲۰۱۵/ دی ۱۳۹۳؛ در مصاحبه با وبگاه ملی مذهبی -> عبدالعلی بازرگان
• جابر جعفی از باقر روایت کرده که فرمود: چون زنی از اسلام برگردد از او تقاضای توبه کنید، اگر توبه کرد فبها و گرنه او را زندان ابد کنید و او را نکشند، چنان که مرد به ارتداد کشته می شود؛ آری او را (در زندان) به اعمال و خدمات وادارند و او را از آب و غذا به اندازه سد رمق دهند، و جز غذای ناگوار در اختیارش ننهند و لباس زبر بر او بپوشانند و بر نماز و روزه او را بزنند• از محمد آمده که فرمود: «هر که دینش را تغییر دهد یا از دینش برگردد او را بکشید ولی بندگان خدا را به عذاب آخرت یعنی آتش معذب نسازید»• حدیث دیگر از محمد: «اگر مردی از دین مرتد شود او را به اسلام بخوانید، اگر توبه نمود از او بپذیر و گرنه گردنش بزن و اگر زنی مرتد شد او را به اسلام بخوان اگر توبه کرد از او بپذیر و گرنه او را زندانی کن»• حدیث دیگر از محمد: هر که آیه ای را از قرآن منکر شود زدن گردنش روا باشد»• جعفر صادق می گوید :هر یک از شما امام و پیشوای الهی را منکر شود و از او و دینش بیزاری جوید، پس او کافر است و از اسلام خارج می باشد.• در حدیث دیگر از جعفر صادق داریم: کسی که ازدین اسلام برگردد و یا آنچه بر پیامبر نازل شده، پس از مسلمان شدن کفر بورزد، توبه او پذیرفته نمی شود.• محمد بن مسلم گفت: به امام پنجم گفتم: به نظر شما حال کسی که امامی را از شما (خاندان) انکار کند، چگونه است؟ پس گفت: کسی که امامی از امامان را انکار کند و از آن امام و دینش تبری بجوید کافر و مرتد از اسلام است زیرا امام از طرف خداست و کسی که از دین تبری جوید در آن حال خونش مباح است مگر این که بازگردد و به درگاه خدا از گفته اش توبه کند.• عکرمه روایت می کند، گروهی از مشرکین را نزد علی آوردند و او دستور داد آنها را بسوزانند. خبر این عمل به ابن عباس رسید و او با شنیدن این خبر اظهار داشت، هرگاه من بجای علی می بودم دست به چنین کاری نمی زدم، زیرا پیامبر الله سوزانیدن افراد را منع کرده و در این راستا گفته است: «سوزانیدن کار الله است، شما هیچ کس را با مجازات الله که آتش زدن آنهاست کیفر ندهید.» بنابر این هرگاه من بجای علی می بودم، دستور می دادم آنها را بوسیله ای بغیر از سوزانیدن به قتل برسانند. از این پس هر مسلمانی که از اسلام بازگشت کرد، او را بکشید.• از ابن عباس نقل شده است که پیامبر گفت: اگر مسلمانی از دین اسلام بازگشت، او را بکشید.• عایشه حدیثی از پیامبر نقل می کند: مرتدین باید کشته شوند یا به صلیب کشیده شوند یا تبعید گردند• «این حکم در قرآن نیست و در زمان رسول خدا و پس از او که رده پدید آمدند و مرتدان بسیار گشتند کسی از آن ها به حکم پیامبر یا خلفاء دین به قتل نرسید؛ بنابراین مرتد را نمی توان به قتل رساند زیرا خلاف اختیار و آزادی است که خدا به بشر اختیار فرموده است و همچنین اخبار ضِعاف وارده در قتل مرتد نه موجب علم است و نه ظن و شک بلکه با تدبیر و دقت معلوم می گردد که اخبار مجعوله مَنحوله مخالف کتاب عزیز است زیرا واجب محتوم آن بود که چنین حکمی اگر حق باشد در قرآن ذکر شود و حال آن که نه در قرآن و نه در عمل پیامبر نسبت به مرنتدین زمانش ذکری نیامده است.. -> سید محمد جواد غروی


کلمات دیگر: