معنی اصطلاح -> دیوان بلخ
دادگاهی که برخلاف قانون و عدالت رای دهد
مثال:
صد رحمت به دیوان بلخ. اگر کسی به دادگاههای این رژیم پا بگذارد، معلوم نیست که با پای خودش از آنجا بیرون بیاید.
توضیح:
“گویند در شهر بلخ قاضیان احکام نادرستی صادر می کردند. بی گناهان را بزهکار و گناه کاران را معصوم جلوه می دادند. از این رو دیوان بلخ مَثَل هر دادگاه و محکمه ای شده است که احکام آن برخلاف حق باشد.
( لغت نامه – دهخدا )
“شنیده بودیم حاکم بلخ مقصری را محض سیاست امر داد که میخی به “کونش” بتپانند، بدو گفتند که این میخ به فلانش نمی رود، گفت در شهر بگردید هر که را دیدید که این میخ به فلانش می رود، بدو بتپانید.
( رساله ی سه مکتوب – میرزاآقاخان کرمانی )
دادگاهی که برخلاف قانون و عدالت رای دهد
مثال:
صد رحمت به دیوان بلخ. اگر کسی به دادگاههای این رژیم پا بگذارد، معلوم نیست که با پای خودش از آنجا بیرون بیاید.
توضیح:
“گویند در شهر بلخ قاضیان احکام نادرستی صادر می کردند. بی گناهان را بزهکار و گناه کاران را معصوم جلوه می دادند. از این رو دیوان بلخ مَثَل هر دادگاه و محکمه ای شده است که احکام آن برخلاف حق باشد.
( لغت نامه – دهخدا )
“شنیده بودیم حاکم بلخ مقصری را محض سیاست امر داد که میخی به “کونش” بتپانند، بدو گفتند که این میخ به فلانش نمی رود، گفت در شهر بگردید هر که را دیدید که این میخ به فلانش می رود، بدو بتپانید.
( رساله ی سه مکتوب – میرزاآقاخان کرمانی )