کلمه جو
صفحه اصلی

احلام مستغانمی

دانشنامه عمومی

احلام مستغانمی (به عربی: أحلام مستغانمی) زادهٔ قسنطینة، نویسندهٔ برجسته الجزایری و دختر رهبر انقلابی الجزایر، محمد الشریف مستغانمی (۱۹۱۸ تا ۱۹۹۲) است و نخستین زن نویسندهٔ کتاب های عربی زبان است که نوشته های او به انگلیسی ترجمه شده است. (آسیه جبار داستان نویس سرشناس به زبان فرانسوی کتاب می نوشت) نام دو سه گانهٔ نخست مستغانمی که به انگلیسی ترجمه شدند عبارت است از: Memory in the Flesh (ذاکرة الجسد، ۱۹۹۳) و Chaos of the Senses (فوضی الحواس، ۱۹۹۷) این نوشته بازتابندهٔ چهرهٔ کشمکش ها و سختی های الجزایر در راه پیروزی بر استعمار و رسیدن به دوران پسااستعماری بود.
پایگاه مجازی احلام مستغانمی
احلام مستغانمی نویسندهٔ عرب
پیش از به دنیا آمدن مستغانمی پدرش پس از شلوغی های ۱۹۴۵ به زندان افتاده بود. هنگامی که نبرد الجزایر در ۱۹۵۴ آغاز شد، خانهٔ خانوادهٔ مستغانمی در تونس به مرکز دیدارهای حزب مقاومت تبدیل شده بود. پس از استقلال در ۱۹۶۲، خانوادهٔ مستغانمی به الجزایر بازگشت و احلام به مدرسهٔ دولتی با زبان اول عربی رفت.
در آغاز دههٔ ۱۹۶۰ و پایان ۱۹۷۰ او نخستین زنی بود که نوشته ها و چکامه های عربی اش از رادیوی ملی پخش می شد. پس از بیماری پدرش، این کار وسیله ای برای حمایت از خانوادهٔ آن ها بود. احلام در سال ۱۹۷۳ مدرک دانش آموختگی اش (لیسانس) را در رشتهٔ ادبیات عرب از دانشگاه جامعة الجزائر - بن یوسف بن خدة دریافت کرد و در همان سال نخستین مجموعهٔ شعری اش با نام علی مرفأ الأیام را منتشر کرد.
او در اواخر دههٔ ۱۹۷۰ به پاریس رفت و در سال ۱۹۸۲ توانست مدرک دکتری خود را در رشتهٔ جامعه شناسی از دانشگاه سوربن دریافت کند. او با یک روزنامه نگار لبنانی ازدواج کرد و به بیروت رفت و در آنجا نخستین داستان بلند خود به نام ذاکرة الجسد را در سال ۱۹۹۳ منتشر کرد. بیش از یک میلیون نسخه از این کتاب در سراسر جامعهٔ عربی به فروش رفت. این داستان بلند پس از آنکه نشان ادبی نجیب محفوظ را در سال ۱۹۹۸ از آن خود کرد، توسط دانشگاه آمریکایی قاهره به انگلیسی برگردانده شد و با نام Memory in the Flesh منتشر شد.

نقل قول ها

احلام مُستِغانِمی (۱۳ آوریل ۱۹۵۳، قسنطینه) داستان نویس، مقاله نویس و شاعر الجزائری است.
• «- مردم عادتاً چیزهایی می پرسند که نابخردانه است. وادارات می کنند پاسخ های نابخردانه مانند پرسش ها بدهی… مثلاً از تو می پرسند کارَت چیست نه اینکه چه کاره می خواستی باشی. می پرسند صاحبِ چی هستی، نمی پرسند چه از دست داده ای. از تو دربارهٔ زنی که با او ازدواج کرده ای می پرسند، نه دربارهٔ آن زنی که دوست می داری. از اسمت می پرسند نه اینکه کدام اسم برازنده ات است. می پرسند چند سالت است؟ نمی پرسند چقدر این عمر را زندگی کرده ای. از تو می پرسند ساکن کدام شهری؟ نمی پرسند کدام شهر تو را ساکن (آرام) می کند. از تو می پرسند آیا نماز می خوانی؟ نمی پرسند آیا از خدا می ترسی. عادت کرده ام به این سوال های جواب سکوت بدهم. هرگاه ساکت شویم، دیگران را مجبور می کنیم که خطای خود را بفهمند.» -> در «فوضی الحواس»
• «پیش از تو چیزی ننوشته ام که ارزش یادآوری داشته باشد. فقط با توست که نوشتن را شروع می کنم.» -> خاطرات تن


کلمات دیگر: