کلمه جو
صفحه اصلی

اریک امانوئل اشمیت

دانشنامه عمومی

اریک امانوئل اشمیت (به فرانسوی: Éric-Emmanuel Schmitt) (زاده ۲۸ مارس ۱۹۶۰ در لیون) نویسنده، نمایش نامه نویس و فیلسوف فرانسوی است. نوشته های او به ۴۳ زبان دنیا منتشر شده و نمایشنامه های او در بیش از ۵۰ کشور روی صحنه رفته است. وی دکترای فلسفه نیز دارد
ملاقات کننده The Visitor (Le Visiteur, 1993)
خرده جنایت های زناشویی Partners in crime (Petits crimes conjugaux, 2004) (نشر قطره)
نوای اسرارآمیز (نشر قطره)
عشق لرزه La tectonique des sentiments
مهمان سرای دو دنیا Between Worlds (Hôtel des deux mondes, 1999)
مهمان ناخوانده (نشر نی)
اگر از نو شروع کنیم (نشر قطره)
چندین جایزه تئاتر مولیر فرانسه، جایزه بهترین مجموعه داستان گنکور، جایزه آکادمی بالزاک همراه بسیاری از جوایز فرانسوی و خارجی از جوایز اهداشده به اشمیت است.
نمایشنامه هایی از او نظیر «خرده جنایت های زَناشوهریی» و «مهمانسرای دو دنیا» و آثاری از مجموعه داستان «گل های معرفت» مانند «میلارپا»، «ابراهیم آقا و گل های قرآن»، «اسکار و خانم صورتی» و «سوموکاری که نمی توانست تنومند شود» همراه چندین رمان دیگر به فارسی ترجمه شده اند.

نقل قول ها

اریک امانوئل اشمیت (به فرانسوی: Éric-Emmanuel Schmitt) (زاده ۲۸ مارس ۱۹۶۰ در لیون) نویسنده، نمایش نامه نویس و فیلسوف فرانسوی است.
• «دوست داشتن یعنی اولویت دادن یک نفر، ترجیح دادن. درست برعکس علم و آگاهیه، آدم کور می شه.»• «نفرت احساس خوبیه، گرمه، محکمه، مطمئنه، درست برعکس عشق. درنفرت آدم شک و تردید به دلش راه نمیده من هیچ حسی به وفاداری نفرت ندیدم.»• «زن ها فقط اونچه رو که در مردها زنونست میفهمن و مردها فقط جنبه های مردونهٔ زن ها رو درک میکنن. یعنی باید گفت که هیچ کدوم اون یکی رو نمیفهمه»• «کارگاه عروسک نوزاد که خانم مینگ در آن جا مشغول بوده، مرا تحت تأثیر قرار داد. صندوق های بزرگ میله ای اعضای صورتی رنگ بدن را حمل می کردند، یکسان و طبقه بندی شده: صندوق سرها، صندوق بالاتنه ها، صندوق بازوهای راست، صندوق بازوهای چپ، صندوق پاهای راست، صندوق پاهای چپ. می توان گفت یک کشتارگاه معکوس بود، جایی که موجودات تکه تکه وارد می شدند و کامل خارج می شدند. هزاران نوزاد هر روز این جا متولد می شدند. کنار در خروجی، بدن های روی هم تلنبار شده را مشاهده کردم: چنان شخصیت های واقعی را منعکس می کردند که از تجمع آن ها در یک جا شوکه شده بودم. شباهت آن ها هم مرا مات و مبهوت می کرد. کدام یک را باید انتخاب کرد؟ کدام یک را باید سوا کرد؟ چرا این یکی؟ چرا آن یکی نه؟ در ضمن این افکار، این بدشانسی را داشتم که دورنمای کارخانه را تماشا کنم: کارگران آسیایی، ماسک زده و کلاه به سر و پوشیده در لباس های سرهمی، به هم شبیه بودند! بر خود لرزیدم … چی؟ شرط ما این بود؟ تصور می کنیم که کم یاب هستیم در حالی که از یک قالب درست می شویم؟ شبیه به هم هستیم، حتی در ادعای منحصر به فرد بودنمان شبیه به هم هستیم … برای جدا کردن خودم از این شرایط شوم، حرکت کردم، رفتم تا عروسک های نوزاد را بررسی کنم. اگر این ها امروز قابل تعویض هستند، فردا، به محض این که کودکی انتخابشان کند، از هم متفاوت می شوند، سرشار از عشق، سرنوشتی برایشان حک می شود، با تجربه از هم متمایز می شوند. این تخیل است که متمایز می کند، تخیل از ابتذال و تکرار و یکنواختی جلوگیری می کند. در سرنوشت اسباب بازی ها سرنوشت انسان ها را پیدا کردم: تنها تخیل است که با تولید خیالات و سعی در ایجاد رؤیاها، انسان های بدیع و خلاق می سازد، بدون آن، ما به هم نزدیک ایم، زیادی نزدیک، مشابه، دمر افتاده روی همدیگر در صندوق های واقعیت.»• «هر کدام از ما سه موجود هستیم. یک وجود شیئی داریم که همان جسم ماست، یک وجود روحی که همان آگاهی ما و یک وجود کلامی یعنی همان چیزی که دیگران دربارهٔ ما می گویند. وجود اول یعنی جسم، خارج از اختیار ماست. این ما نیستیم که انتخاب می کنیم قدکوتاه باشیم یا گوژپشت. بزرگ شویم با نه، پیر شویم یا نشویم، مرگ و زندگی ما در دست خود ما نیست. وجود دوم که آگاهی ماست، خیلی فریبنده و گول زننده است: یعنی ما فقط از آن چیزهایی که وجود دارند، آگاهی داریم. از آنچه که هستیم. می توان گفت که آگاهی قلم موی چسبناک سربه راهی نیست که بر واقعیت کشیده شود. تنها وجود سوم ماست که به ما اجازه می دهد در سرنوشتمان دخالت کنیم. به ما یک تئاتر، یک صحنه و طرفدارانی می دهد. ما دریافت ها و ادراکات دیگران را برمی انگیزیم، آن ها را انکار می کنیم و اراده می کنیم، حتی اگر شایستگی های اندکی داشته باشیم. آنچه دیگران می گویند، به وجود ما بستگی دارد. اگر ما نباشیم، آن ها چیزی ندارند که بگویند.»


کلمات دیگر: