کلمه جو
صفحه اصلی

ارتور کستلر

دانشنامه عمومی

آرتور کستلر. آرتور کستلر (به انگلیسی: Arthur Koestler) (زاده ۵ سپتامبر ۱۹۰۵ در بوداپست -درگذشته ۱ مارس ۱۹۸۳ در لندن) داستان نویس، وقایع نگار و روزنامه نگاری از یهودیان مجارستان بود که در سال ۱۹۴۵ تابعیت انگلیس را به دست آورد.
۱۹۳۷. گلادیاتورها. (The Gladiators) رمانی در مورد قیام اسپارتاکوس برده رومی. با نام اسپارتاکوس به فارسی ترجمه شده است.
۱۹۳۹. هیچ و همه به ترجمه علی اصغر خبره زاده که به تازگی با نام ظلمت در نیمروز با ترجمه های مختلف توسط محمود ریاضی و علی اسلامی، اسدالله امرایی و مژده دقیقی، ناصرقلی نوذری به چاپ رسیده است.
۱۹۴۳. ورود و خروج (Arrival and Departure) با نام از ره رسیدن و بازگشت با ترجمه مهرداد نبیلی به فارسی منتشر شده است.
۱۹۴۶. دزدان در شب (Thieves in the Night)‏
۱۹۵۱. عصر عطش (The Age of Longing)
۱۹۷۲. دختران تلفنی (The Call Girls)
کستلر در جوانی از طرفداران سرسخت کمونیسم بود و در ۱۹۳۱ به حزب کمونیست آلمان پیوست، اما هفت سال بعد در بحبوحه دادگاه های مسکو از حزب جدا شد و در باقی عمر خود به یکی از مخالفین آشتی ناپذیر استالینیسم و یکی از فعالان ضد کمونیست تبدیل شد. شاهکار او رمان ظلمت در نیمروز است که به پرده آهنین و محاکمات فرمایشی در شوروی دوران استالین می پردازد.
آرتور با نام (به مجاری: Kösztler Artúr) (در نام های مجاری نام خانوادگی در ابتدا قرار می گیرد) در بوداپست (امپراتوری اتریش - مجارستان آن هنگام) در یک خانواده آلمانی زبان از یهودیان اشکنازی متولد شد. پدرش هنریک یک مخترع و صنعت گر موفق بود، مهمترین محصول او یک صابون بهداشتی بود که از ترکیب چند صابون دیگر و چربی های حیوانی ایجاد می شد. صابون در دورن جنگ جهانی اول بسیار کمیاب شده بود.
آرتور چهارده ساله بود که خانواده اش به وین رفتند. گویا در این سن اتفاقات اسرارآمیزی برای او افتاده بود که علاقه و اعتقاد او به ماوراءالطبیعه را برانگیخت.

نقل قول ها

آرتور کستلر. آرتور کستلر (به انگلیسی: Arthur Koestler) (زاده ۵ سپتامبر ۱۹۰۵ در بوداپست -درگذشته ۱ مارس ۱۹۸۳ در لندن) داستان نویس، وقایع نگار و روزنامه نگاری از یهودیان مجارستان بود که در سال ۱۹۴۵ تابعیت انگلیس را به دست آورد.
• «آدم نه فقط دربارهٔ آینده اش، بلکه دربارهٔ گذشته اش هم خیالات به هم می بافد!»• «اگر روزی بیرون بیایم، همه دست هایشان را بالا خواهند گرفت و خواهند گفت حتماً خیلی دهشتبار بوده است؛ و من هر زمان احساس شیطنت آمیزی خواهم داشت که به هر صورت همه چیز آن قدرها که آنها فکر می کنند، بد نبوده است، مسخره است که محدوده تحمل آدمی چه قدر کش می آید.»• «ترحم انعکاس بدبختی خود آدم است و بدبختی را چهار برابر می کند.»• «در فیزیک دیوانگی، یک سنگریزه نه تنها می تواند بهمنی را به حرکت درآورد، بلکه متوقف اش هم می تواند بکند!»• «این روزها ممکن است خواننده ها به نویسنده شان اعتماد بکنند، اما نویسنده ها اعتمادی به خواننده ها ندارند.»• «حساب ایام زندان را همان طور نگه می دارند که حساب ایام بچه تازه به دنیا آمده را: اولش هفته ها را جشن می گیرند، بعد ماه ها را و بعد سال ها را!»• «پوسیدگی هر تمدن، خود را با علائم غریبی نشان می دهد: مثلاً در این حقیقت که دیگر دیوارهای سنگی زندان، برای حفاظت جامعه از شر زندانی نیست، بلکه برای حفاظت زندانی از شر جامعه است!»• «در فیزیک دیوانگی، یک سنگریزه نه تنها می تواند بهمنی را به حرکت درآورد، بلکه متوقف اش هم می تواند بکند.»• «هدفی بدون راه نشانمان ندهید. زیرا هدف و وسیله در روی زمین آنچنان در هم تنیده است که با تغییر یکی، دیگری را نیز باید تغییر دهید. هر راه متفاوتی غایت تازه ای را به چشم می آورد.»• «فکر می کردیم که تاریخ مثل فیزیک است. توی فیزیک یک تجربه را هزار بار هم می توانیم تکرار کنیم، اما در تاریخ فقط یک بار امکان پذیر است. دانتون و سن ژوس را فقط یک بار می شود خفه کرد و اگر معلوم شود که ساخت زیردریایی های بزرگ درست بوده است رفیق بوگروف دوباره زنده نخواهد شد.»• «انتظار داری از قربانی کردن چند صد هزار نفر برای امید بخش ترین تجربه تاریخ بشری چشم پوشی کنیم؟»• «همه چیز را با این اصل که باید سنگر حفظ شود توجیه می کرد. اما درون این سنگر چه شکلی داشت. بهشت را نمی توان با بتن ساخت. سنگر بایستی حفظ می شد اما دیگر نه پیامی برای دنیا داشت و نه الگویی برای جهان به حساب می آمد.»• «برای توده ها و این مردم چه اتفاقی افتاده بود؟ چهل سال تمام با ارعاب و وعده و وعید با هراس های موهوم و پاداش های خیالی آنها را در بیابان سر دوانده بودند، پس سرزمین موعود کجا بود؟»• «اگر کسی پیشاپیش بداند که دقیقاً چه بلایی قرار است سرش بیاید می تواند آن را مانندِ یک عمل جراحی تحمل کند. خبرهای واقعاً بد فقط خبرهای ناشناخته اند که به فرد هیچ فرصتی برای پیش بینیِ عکس العمل هاو هیچ مقیاسی برای محاسبهٔ ظرفیتِ مقاومتش نمی دهند.»• «فاجعه این است که ما در یک چرخهٔ باطل دور می زنیم. بدون آموزش توده ها پیشرفت سیاسی امکان ندارد ولی بدون پیشرفت سیاسی هم آموزش سیاسی توده ها مقدور نخواهد بود.»• «من تصور می کردم پرولتاریا را می شناسم ولی حالا می فهمم آن هایی را که در جلسات حزبی و در سلول های زندان و غیره ملاقات می کردم آدم هایی استثنایی بودند. پیشگامانی نخبه و نه نمونه ای از افراد طبقهٔ خود. … خدای من! در چه دنیایی خیالی زندگی می کرده ایم.»• «در آن زمان قارهٔ اروپا به جایی رسیده بود که بدون این که شوخی و طعنه ای در کار باشد می شد به هرکسی گفت: باید خدا را شکر کنی اگر تیربارانت کنند به جای این که خفه ات کنند، گردنت را بزنند و یا زیر کتک بکشندت.»• «کمونیست های کارخانه می گویند… فرانسه به هیتلر و طبقه کارگر فرانسه به گشتاپو تسلیم گردد… اگر این را به یک عضو حزب کمونیست بگویید به شما خواهد گفت نوکر بورژوازی هستید و خائن. شش ماه قبل، آنها درست برعکس این را می گفتند. طی اعلامیه های پرحرارت همهٔ ملت فرانسه، کارگران و کارفرمایان را دعوت می کردند که در مبارزه علیه نازیسم متحد شوند و اگر کوچکترین انتقادی می کردی، مأمور گشتاپو بودی و خیانتکار. بحث و گفتگو با کمونیست ها غیرممکن بود. آنها هر شش ماه یک بار دستورات جدیدی از حزب می گرفتند و آن قدر در اعتقاداتشان متعصب بودند که اصلاً دستورات قبلی را به خاطر نمی آورند و اگر آن را به یادشان می آوردی یک تروتسکیست خائن آشوب طلب بودی.»• «عمل خلاق چیزی از هیچ نمی آفریند، بلکه شواهد، اندیشه ها، استعدادها و مهارت های از پیش موجود را کشف می کند ، انتخاب می کند، تغییر می دهد و ترکیب می کند، هرچه این اجزا آشناتر باشند کل جدید شگفت اورتر خواهد بود.»• «پیوند دوگانهٔ ناگهانی اندیشه یا رویدادی با دو ماتریس عادتاً ناسازگار اثری خنده آور پدیدمی آورد به شرط آنکه این داستان، این مجرای معنایی، حامل تنش هیجانی درستی باشد وقتی این مجرا سوراخ می شود و انتظارات ما درست از آب در نمی آید، تنش باقی مانده به صورت خنده فوران می کند، یا به شکل آرام تر لبخند جریان می یابد.»


کلمات دیگر: