کلمه جو
صفحه اصلی

جذامه

لغت نامه دهخدا

( جذامة ) جذامة. [ ج ُ م َ ] ( ع اِ ) باقیمانده از کشت دروده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). باقیمانده از کشت دروکرده شده. ( ناظم الاطباء ). باقیمانده از کشت دروده . ( آنندراج ). من الزرع ؛ مابقی بعدالحصد. || بن هر چیز. جَذامَه. اصل الشی و قدیفتح. ( اقرب الموارد ).

جذامة. [ ج ُ م َ] ( اِخ ) بنت حارث بن عبدالعزی. خواهر رضاعی رسول اکرم ( ص ) است. و این کلمه بصورتهای جدامه ، حذافة و شیماء نیز ضبط شده است. ( از حاشیه امتاع الاسماع ص 6 ).

جذامة. [ ج ُ م َ ] (ع اِ) باقیمانده از کشت دروده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). باقیمانده ٔ از کشت دروکرده شده . (ناظم الاطباء). باقیمانده از کشت دروده . (آنندراج ). من الزرع ؛ مابقی بعدالحصد. || بن هر چیز. جَذامَه . اصل الشی ٔ و قدیفتح . (اقرب الموارد).


جذامة. [ ج ُ م َ] (اِخ ) بنت حارث بن عبدالعزی . خواهر رضاعی رسول اکرم (ص ) است . و این کلمه بصورتهای جدامه ، حذافة و شیماء نیز ضبط شده است . (از حاشیه ٔ امتاع الاسماع ص 6).



کلمات دیگر: