عباس نعلبندیان (زاده۱۳۲۶–درگذشته ۸ خرداد ۱۳۶۷) نویسنده و مترجم پیشرو ایرانی بود. او را در جشن هنر شیراز ستوده بودند و جایزه های فراوان گرفته بود. پس از انقلاب و با تعطیلی کارگاه نمایش چندی به زندان افتاد و پس از آزادی بیکار و خانه نشین شد. وی در سال ۱۳۶۷ خودکشی کرد.
پژوهشی ژرف و سترگ در سنگ واره های قرن بیست و پنجم زمین شناسی یا چهاردهم، بیستم فرقی نمی کند (۱۳۴۷)
اگر فاوست یک کم معرفت به خرج داده بود (۱۳۴۸)
صندلی کنار پنجره بگذاریم و بنشینیم و به شب دراز تاریک خاموش سرد بیابان نگاه کنیم (۱۳۴۹)
ناگهان هذا حبیب الله مات فی حب الله هذا قتیل الله مات بسیف الله (۱۳۵۰)
قصه غریب سفر شاد شین شنگول به دیار آدم کشان و امردان و جذامیان و دزدان و دیوانگان و روسپیان و کاف کشان (۱۳۵۱)
داستان هایی از بارش مهر و مرگ (یک پنج گانه) (۱۳۵۶)
"هرامسا ۷۰۵٬۷۰۹" (۱۳۵۶)
نعلبندیان در سال ۱۳۲۶ در سنگلجِ تهران زاده شد. دوران کودکی و نوجوانی اش در فصل تابستان به کمک پدرش در دکه روزنامه فروشی واقع در خیابان فردوسی پایین تر از فروشگاه فردوسی می رفت و بیشتر وقت خود را به مطالعه در دکه می گذراند. در سال ۱۳۴۳ وارد دبیرستان ادیب شد، و تا یکی دو سال بعد از چند دبیرستان اخراج شد. دست آخر به دبیرستان فخر رازی رفت و در آن جا با بهمن مفید، شاهرخ صفایی، شهرام شاهرخ تاش و محمود استادمحمد هم درس شد. دورهٔ شش سالهٔ دبیرستان را نتوانست به پایان برساند و سرانجام در سال ششم متوسطه بدون گرفتن دیپلم دبیرستان را رها کرد. او پس از آشنایی با افرادی چون محمد آستیم که دیگران او را استاد نعلبندیان تلقی می کردند و محمود استادمحمد و رفت وآمد به محافل هنری آن دوره مانند کافه فیروز در ۱۸ سالگی شروع به نوشتن کرد.
اولین داستانش در دهه ۴۰ به همت رضا سیدحسینی در مجله «جهان نو» منتشر شد. با نگارش نمایشنامه «پژوهشی ژرف و سترگ در سنگواره های قرن بیست و پنجم زمین شناسی یا چهاردهم، بیستم فرقی نمی کند» جایزه اول مسابقه نمایشنامه نویسی نسل جوان را از آن خود کرد. این نمایش همان سال در جشن هنر شیراز نیز جوایز متعددی را نصیب خود کرد و نویسنده را به شهرت رساند، در بیانیهٔ هیئت داوران ذکر شده بود: «جایزهٔ دوم به مبلغ پنجاه هزار ریال به نمایشنامهٔ "پژوهشی …" اثر آقای عباس نعلبندیان که نوجوان روزنامه فروشی است و اثر او به عنوان شاهکاری از یک نابغه، از طرف چهار تن از داوران وزارت فرهنگ و هنر اعلام شد او تاکنون پایش به داخل هیچ تالار نمایشی نرسیده است .» پژوهشی ژرف وسترگ... بعد از آن در سال ۴۸ در تالار سینمای کانون و به کارگردانی آربی آوانسیان به نمایش عمومی درآمد.او با شکوه نجم آبادی ازدواج کرد و بعد از مدتی از او جدا شد. مدتی هم با فهیمه آموزنده زندگی کرد او فرزندی ندارد. برادرش محمد یوسفی و برادر زاده ها و خواهر زاده ها تنها بازماندگان او می باشند.
عباس نعلبندیان در سال ۴۸ به عنوان مدیر و عضو شورا در کارگاه نمایش مشغول به کار شد و تا اواخر سال ۵۷ در همین سمت باقی ماند.با وقوع انقلاب ۱۳۵۷ ایران، کارگاه نمایش منحل شد. تعدادی از اعضای کارگاه به دادگاه احضار شدند، از جمله عباس نعلبندیان که ۴ ماه را در زندان گذراند. آسیب روحی این ۴ ماه، به همراه انزواء و محدودیت های حضور در عرصهٔ تئاتر او را خانه نشین کرد. ابتدا در منزلش در خیابان جمهوری خیابان سی تیر ساکن بود اما پس از مصادره منزلش به خانه پدریش واقع در خیابان پیروزی میدان بروجردی رفت در تنگدستی روزگار گذراند و با انگشت شماری از دوستان معاشرت داشت.
پژوهشی ژرف و سترگ در سنگ واره های قرن بیست و پنجم زمین شناسی یا چهاردهم، بیستم فرقی نمی کند (۱۳۴۷)
اگر فاوست یک کم معرفت به خرج داده بود (۱۳۴۸)
صندلی کنار پنجره بگذاریم و بنشینیم و به شب دراز تاریک خاموش سرد بیابان نگاه کنیم (۱۳۴۹)
ناگهان هذا حبیب الله مات فی حب الله هذا قتیل الله مات بسیف الله (۱۳۵۰)
قصه غریب سفر شاد شین شنگول به دیار آدم کشان و امردان و جذامیان و دزدان و دیوانگان و روسپیان و کاف کشان (۱۳۵۱)
داستان هایی از بارش مهر و مرگ (یک پنج گانه) (۱۳۵۶)
"هرامسا ۷۰۵٬۷۰۹" (۱۳۵۶)
نعلبندیان در سال ۱۳۲۶ در سنگلجِ تهران زاده شد. دوران کودکی و نوجوانی اش در فصل تابستان به کمک پدرش در دکه روزنامه فروشی واقع در خیابان فردوسی پایین تر از فروشگاه فردوسی می رفت و بیشتر وقت خود را به مطالعه در دکه می گذراند. در سال ۱۳۴۳ وارد دبیرستان ادیب شد، و تا یکی دو سال بعد از چند دبیرستان اخراج شد. دست آخر به دبیرستان فخر رازی رفت و در آن جا با بهمن مفید، شاهرخ صفایی، شهرام شاهرخ تاش و محمود استادمحمد هم درس شد. دورهٔ شش سالهٔ دبیرستان را نتوانست به پایان برساند و سرانجام در سال ششم متوسطه بدون گرفتن دیپلم دبیرستان را رها کرد. او پس از آشنایی با افرادی چون محمد آستیم که دیگران او را استاد نعلبندیان تلقی می کردند و محمود استادمحمد و رفت وآمد به محافل هنری آن دوره مانند کافه فیروز در ۱۸ سالگی شروع به نوشتن کرد.
اولین داستانش در دهه ۴۰ به همت رضا سیدحسینی در مجله «جهان نو» منتشر شد. با نگارش نمایشنامه «پژوهشی ژرف و سترگ در سنگواره های قرن بیست و پنجم زمین شناسی یا چهاردهم، بیستم فرقی نمی کند» جایزه اول مسابقه نمایشنامه نویسی نسل جوان را از آن خود کرد. این نمایش همان سال در جشن هنر شیراز نیز جوایز متعددی را نصیب خود کرد و نویسنده را به شهرت رساند، در بیانیهٔ هیئت داوران ذکر شده بود: «جایزهٔ دوم به مبلغ پنجاه هزار ریال به نمایشنامهٔ "پژوهشی …" اثر آقای عباس نعلبندیان که نوجوان روزنامه فروشی است و اثر او به عنوان شاهکاری از یک نابغه، از طرف چهار تن از داوران وزارت فرهنگ و هنر اعلام شد او تاکنون پایش به داخل هیچ تالار نمایشی نرسیده است .» پژوهشی ژرف وسترگ... بعد از آن در سال ۴۸ در تالار سینمای کانون و به کارگردانی آربی آوانسیان به نمایش عمومی درآمد.او با شکوه نجم آبادی ازدواج کرد و بعد از مدتی از او جدا شد. مدتی هم با فهیمه آموزنده زندگی کرد او فرزندی ندارد. برادرش محمد یوسفی و برادر زاده ها و خواهر زاده ها تنها بازماندگان او می باشند.
عباس نعلبندیان در سال ۴۸ به عنوان مدیر و عضو شورا در کارگاه نمایش مشغول به کار شد و تا اواخر سال ۵۷ در همین سمت باقی ماند.با وقوع انقلاب ۱۳۵۷ ایران، کارگاه نمایش منحل شد. تعدادی از اعضای کارگاه به دادگاه احضار شدند، از جمله عباس نعلبندیان که ۴ ماه را در زندان گذراند. آسیب روحی این ۴ ماه، به همراه انزواء و محدودیت های حضور در عرصهٔ تئاتر او را خانه نشین کرد. ابتدا در منزلش در خیابان جمهوری خیابان سی تیر ساکن بود اما پس از مصادره منزلش به خانه پدریش واقع در خیابان پیروزی میدان بروجردی رفت در تنگدستی روزگار گذراند و با انگشت شماری از دوستان معاشرت داشت.
wiki: عباس نعلبندیان