در لهجه عامیانه عرب گویند : فلان ظش وقتیکه یک کودک پس از همه فرزندان دیگر شخص متولد شده باشد ٠ یا طش را بر کودکی اطلاق کنند که هنگام بازی آخرین نوبت با او باشد ٠
طش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
طش. [ طَش ش ] ( ع اِ ) باران ریزه زائد از رذاذ. طشیش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). باران خرد. باران ضعیف. ( دهار ).
طش. [ طَش ش ] ( ع مص ) باران ریزه باریدن ابر. یقال : طَشَّت السماء طشاً و طشیشاً. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). باران نرم باریدن. ( تاج المصادر بیهقی ). اندک باریدن. ( مصادر زوزنی ). || طُشّه زده شدن. یقال : طُش َّ الرجل ُ ( بصیغه مجهول ). || طُشَّت الارض ُ ( بصیغه مجهول )؛ باران ضعیف رسید زمین را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِ ) دیگ بزرگی است که از آن بانگی برخیزدمانند بانگی که آن را قشیش گویند. ( دزی ج 2 ص 44 ).
طش. [ طِش ش ] ( ع ص ، اِ ) در لهجه عامیانه عرب گویند: فلان طِش ٌ؛ وقتی که یک کودک پس از همه فرزندان دیگر شخص متولد شده باشد. || یا طش را بر کودکی اطلاق کنند که هنگام بازی آخرین نوبت با او باشد. ( دزی ج 2 ص 44 ).
طش. [ طَش ش ] ( ع مص ) باران ریزه باریدن ابر. یقال : طَشَّت السماء طشاً و طشیشاً. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). باران نرم باریدن. ( تاج المصادر بیهقی ). اندک باریدن. ( مصادر زوزنی ). || طُشّه زده شدن. یقال : طُش َّ الرجل ُ ( بصیغه مجهول ). || طُشَّت الارض ُ ( بصیغه مجهول )؛ باران ضعیف رسید زمین را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِ ) دیگ بزرگی است که از آن بانگی برخیزدمانند بانگی که آن را قشیش گویند. ( دزی ج 2 ص 44 ).
طش. [ طِش ش ] ( ع ص ، اِ ) در لهجه عامیانه عرب گویند: فلان طِش ٌ؛ وقتی که یک کودک پس از همه فرزندان دیگر شخص متولد شده باشد. || یا طش را بر کودکی اطلاق کنند که هنگام بازی آخرین نوبت با او باشد. ( دزی ج 2 ص 44 ).
طش . [ طَش ش ] (ع اِ) باران ریزه ٔ زائد از رذاذ. طشیش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باران خرد. باران ضعیف . (دهار).
طش . [ طَش ش ] (ع مص ) باران ریزه باریدن ابر. یقال : طَشَّت السماء طشاً و طشیشاً. (منتهی الارب ) (آنندراج ). باران نرم باریدن . (تاج المصادر بیهقی ). اندک باریدن . (مصادر زوزنی ). || طُشّه زده شدن . یقال : طُش َّ الرجل ُ (بصیغه ٔ مجهول ). || طُشَّت الارض ُ (بصیغه ٔ مجهول )؛ باران ضعیف رسید زمین را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) دیگ بزرگی است که از آن بانگی برخیزدمانند بانگی که آن را قشیش گویند. (دزی ج 2 ص 44).
طش . [ طِش ش ] (ع ص ، اِ) در لهجه ٔ عامیانه ٔ عرب گویند: فلان طِش ٌّ؛ وقتی که یک کودک پس از همه ٔ فرزندان دیگر شخص متولد شده باشد. || یا طش را بر کودکی اطلاق کنند که هنگام بازی آخرین نوبت با او باشد. (دزی ج 2 ص 44).
کلمات دیگر: