کلمه جو
صفحه اصلی

دیوید سداریس

دانشنامه عمومی

دیوید ریموند سداریس (به انگلیسی: David Raymond Sedaris) نویسنده، طنز پرداز و برنامه ساز مشهور رادیو در آمریکا است.
تب بشکه (۱۹۹۴) (به انگلیسی: Barrel Fever)
برهنه (۱۹۹۷) (به انگلیسی: Naked)
تعطیلات با یخ (۱۹۹۷) (به انگلیسی: Holidays on Ice)
بالأخره یک روزی قشنگ حرف می زنم (۲۰۰۰) (به انگلیسی: Me Talk Pretty One Day)
بر تن خانواده ات مخمل کبرینی و جین بپوشان (۲۰۰۴) (به انگلیسی: Dress Your Family in Corduroy and Denim)
کودکان در برابر مجسمه هرکول بازی می کنند (ناشر، ۲۰۰۵) (به انگلیسی: Children Playing Before a Statue of Hercules)
آنگاه که شعله ها تو را می بلعند (۲۰۰۸) (به انگلیسی: When You Are Engulfed in Flames)
سنجاب در جستجوی موش خرمایی (۲۰۱۰) (به انگلیسی: Squirrel Seeks Chipmunk: A Modest Bestiary)
سداریس عمدهٔ شهرتش را مدیون داستانهای کوتاه از زندگی شخصی خویش است که ماهیتی فکاهی و طعنه آمیز دارند و نویسنده در آنها به تفسیر مسائل اجتماعی می پردازد. وی در آثارش به مسائلی همچون زندگی خانوادگی، بزرگ شدن در خانواده ای از طبقه ای متوسط در حومهٔ شهر رالی، پیشینه و فرهنگ یونانی، مشاغل مختلف، تحصیل، مصرف مواد مخدر می پردازد و از تجربهٔ زندگی در فرانسه و انگلستان به همراه شریک زندگیش هیو همریک می گوید.
داستانها و مجموعه مقالات دیوید سداریس عبارتند از:
مادر بزرگت رو از اینجا ببر

دانشنامه آزاد فارسی

(David Raymond Sedaris (1956
نویسنده ی طنزپرداز آمریکایی. طنز او عموماً مبتنی است بر اتفاقات زندگی شخصی، تاریخچه ی کودکی، پیشینه ی یونانی، شغل و تحصیلات، مصرف مواد مخدر و رفتارهای وسواس گونه، که همگی با لحنی بی پرده و در عین حال طنزآمیز روایت می شوند.
در نیویورک به دنیا آمد. مادرش آمریکایی و کاتولیک بود و پدرش مردی ارتدوکس با پیشینه ی یونانی. پنج خواهر و برادر داشت که یکی از آن ها، ایمی سداریس، به بازیگر و کمدینی برجسته تبدیل شد. دیوید ابتدا در دانشگاه کارولینای غربی درس خواند و سپس از انستیتو هنر شیکاگو فارغ التحصیل شد. مدتی در عرصه ی هنرهای اجرایی طبع آزمایی کرد اما موفق نشد و این شکست، بعدها دستمایه ی بعضی از بهترین یادداشت هایش شد. ورود او به عرصه ی طنزنویسی به سال 1992 بازمی گردد؛ یعنیزمانی که در باشگاهی در شیکاگو مشغول خواندن بخشی از خاطرات روزانه اش بود و ایرا گلس، یکی از چهره های مشهور رادیویی در آمریکا، او را به عنوان استعدادی ناشناخته کشف کرد. روند شهرت سداریس بعد از حضورش در برنامه ای محلی و سپس در رادیوی ملی، آغاز شد.
مجموعه جستارهای او با عنوان های تب بشکه (1994)،عریان (1997)، تعطیلات با یخ (1997)، بالاخره یک روزی قشنگ حرف می زنم (2000) – که برای آن برنده ی جایزه ی تربر در طنز آمریکایی شد -، بر تن خانواده ات مخمل کبرینی و جین بپوشان (۲۰۰۴)، آنگاه که شعله ها تو را دربر می گیرند(۲۰۰۸)، همگی در فهرست پرفروش ترین کتاب های «نیویورک تایمز» قرار داشته اند. همچنین، نسخه ی صوتی بعضی از آثارش نامزد جایزه ی گرمی شده اند.
پیمان خاکسار اولین مترجمی بود که سداریس را در ایران معرفی کرد. او کتابی را با عنوان بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم (نشر چشمه) چاپ کرد که گزیده ای انتخابی بود از جستارهای سداریس و همین رویه را در دو اثر بعدی، با عناوینمادربزرگت رو از اینجا ببر! (نشر چشمه) و بیا با جغدها درباره ی دیابت تحقیق کنیم (نشر چشمه)، ادامه داد. آثار دیگری نیز از او ترجمه شده است، از جمله: تعطیلات بی دغدغه (بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه) با ترجمه ی میلاد زکریا، وقتی شعله ها شما را دربر می گیرند (نشر مروارید) با ترجمه ی نادر قبله ای و تب بشکه (بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه) با ترجمه ی علی مجتهدزاده.

نقل قول ها

دیوید ریموند سداریس (به انگلیسی: David Raymond Sedaris) نویسنده، طنز پرداز و برنامه ساز مشهور رادیو در آمریکا است.
• «اوایل دهه نود ساکن نیویورک بودم و برای یک شرکت که خدمات نظافت خانه ارائه می داد کار می کردم. شغلم به من یاد داده بود که هر چقدر هم کامپیوتر حسن داشته باشد تمیز کردنش پدر صاحب بچه آدم را در میاورد. سطحش آهنربای چربی و کثافت است و تمیز کردن لای دکمه ها کیبور کار حضرت فیل. بارها شد که اشتباهی دکمه ایی را فشار بدهم و از دیدن اینکه صفحه خالی ناگهان با شنای یک ماهی عجیب و غریب و یا پرواز یک دسته تستر زنده شود دومتر از جا پریدم.»• «برای من وحشتناک ترین مانع در یادگیری فرانسه این است که هر اسمی جنسیت دارد و این جنسیت بر روی ضمیر و صفت اثر می گذارد. به این خاطر که زن است و تخم می گذارد، مرغ مذکر است. اما کلمهٔ مردانگی مؤنث است. چون دستور زبان فرانسه این طور دستور فرموده، هرمافرودیت مذکر است وبی حاصلی مؤنث. ماه ها تلاش کردم تا رمز پنهانش را کشف کنم ولی بالاخره فهمیدم که عقل و منطق نمی توانند هیچ کمکی به من بکنند. هیستری، روان پریشی، شکنجه، افسردگی: به من گفته شد هر چیز ناخوشایندی احتمالاً مؤنث است. کمی امیدوار شدم ولی این نظریه هم با کلمات مذکری مثل جنایت، دندان درد و اسکیت به باد فنا رفت. من مشکلی با یادگیری خود کلمات ندارم ولی جنسیت ها به اشتباهم می اندازند و در ذهنم نمی مانند. چه حقه ای سوار کنم که یادم بماند ساندویچ مذکر است؟»• «من آدم بد غذایی نیستم، اما چطور می شود رفتار آقا منشانه داشت وقتی هر چیزی که برای آدم می آورند دست کم دوازده تا مادهٔ تشکیل دهنده دارد که بالاخره یکی اش را دوست ندارم. استیک سفارش می دهی با دسر هلو، ولی می بینی همان را هم رویش سس آسپرین ریخته اند. اسکالوپ دریایی به نظر خوب می آید ولی باید قیافه ام را می دیدید وقتی که خدمتکار به من گفت که در ترکیبی از ماءالشعیر و مربای آلو پخته شده. چیزی که از ته دل می خواهم یک سیگار است، و همیشه سرتاپای منو را نگاه می کنم تا شاید یک سرآشپز جوان شجاع توتون را جزء سبزیجات آورده باشد. بپز، بخارپزکن، کباب کن یا حتی بریز توی صدف، فقط تروخدا یک چیز آشنا بیاور که بتوانم بخورم.»


کلمات دیگر: