کلمه جو
صفحه اصلی

حسین بن منصور حلاج

نقل قول ها

حسین بن منصور با شهرت حَلّاج (به معنی: پنبه زن) و کنیه های ابوعبدالله و ابوالمغیث (۸۵۸، بیضا - ۲۶ مارس ۹۲۲، بغداد) عارف، شاعر و صوفی ایرانی - عراقی در نیمهٔ دوم سدهٔ سوم هجری بود که از برای شحطیاتش شهرت یافت و به اتهام زندقه نه سال زندانی گشت و سرانجام برپایهٔ تفسیر فقهی خدا-انگارانه از شطحیاتش در ۲۳ ذی القعده ۳۰۹ (قمری) در میدانی نزدیک دجله در بغداد اعدام شد.
• «حق.»• «عارف ایمان نیاورد تا وقتی که کافر نشود.»• «از خدا به غیر خدا چنگ زدن، شک کردن است در خدای.»• «وای بر تو. قدر مرا بس کم کردی. .»• «من در خود نگرستم و از خود بیرون رفتم و باز به خود نیامدم.»• نقل است که در ابتدا که ریاضت می کشید، دلقی (کلاهی) داشت که آن را بیست سال بیرون نیاورده بود. روزی به ستم از وی بیرون کردند، گزنده بسیار در وی افتاده بود. یکی را وزن کردند، نیم دانگ بود.• نقل است که گرد او عقربی دیدند که می گردید قصد کشتن کردند، گفت: (دست از وی بردارید که دوازده سال است که ندیم ماست و گرد ما می گردد)• نقل است که در شبانه روزی در زندان هزار رکعت نماز می خواند، گفتند: چو می گویی که من حقم، این نماز برای که خوانی؟ گفت: ما دانیم قدر ما!• نقل است که شب اول که او را حبس کردند بیامدند و او را در زندان ندیدند و جمله زندان را بگشتند کس ندیدند و شب دوم نه او را دیدند نه زندان را! و شب سوم او را در زندان دیدند. گفتند (شب اول کجا بودی؟ و شب دوم تو و زندان کجا بودیت ؟) گفت: شب اول من در حضرت بودم، از آن (به این دلیل) اینجا نبودم و شب دوم حضرت اینجا بود، از آن من و زندان هر دو غایب بودیم.• نقل است که در زندان سیصد کس بودند. چون شب درآمد گفت (ای زندانیان! شما را خلاص دهم). گفتند: چرا خود را نمی دهی؟ گفت: ما در بند خداوندیم و پاس سلامت می داریم. اگر خواهیم به یک اشارت همه بندها بگشاییم. پس به انگشت اشارت کرد. همه بندها از هم فرو ریخت. گفتند: اکنون کجا رویم؟ که در زندان بسته است. اشارتی کرد در زندن باز شد. پرسیدند تو نمی آیی؟ گفت «ما را با او سری است که جز بر سر دار نمی توان گفت»• حلاج را برای کشتن بردند. می گفت: «حق، حق، حق، اناالحق.»• نقل است که در آن میان درویشی از او پرسید که عشق چیست؟• ابلیس آنگونه که در تصور تست، نیست. او زخم خوردهٔ عشق است. به خاطر عشقی که به حق داشت، از سجدهٔ غیر سر پیچید. در عشق ثبات قدم از آن بیشتر ممکن نیست. به آدم سجده نکرد و خود را راندهٔ درگاه ساخت. چرا که عشق به او اجازه نمی داد به هیچ درگاه دیگر سر فرود آورد. ابلیس پیشوای عاشقان بود. سرآهنگ موحدان بود.• «شطحیات صوفیان چون معمولاً از درک و فهم ظاهربینان و عوام بالاتر بوده، و به ظاهر علاقه و پیوندی با جنبهٔ ظاهری دین نداشت، و گاهی هم مخالف ظواهر دین بود، از نظر فقها و عوام کفر و زندقه به حساب می رفت و موجب شکنجه و آزاد و احیاناً قتل گویندگان شطح می شد؛ چنان که حسین منصور حلاج، صوفیِ وحدت الوجودیِ معروف، به خاطر ایراد شطحیاتی چون به پای دار رفت و فاجعه ای فراموش ناشدنی در تاریخ تصوف و عرفان ملل اسلامی به جا گذاشت. سخنان او بهترین و کاملترین نمونهٔ شطح است.»سید مخدوم رهین، مقدمه نوشته بر حسنات العارفین -> انا الحق

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حَلّاج، حسین بن منصور، صوفی مشهور سده سوم و چهارم است.
نام جدّ حلاج را مُحَمّی و کنیه خود او را ابوعبداللّه و ابومغیث نوشته اند.
قتل حلاج معرکه آرای
زندگی، اندیشه و به ویژه کشته شدن حلاج، در تاریخ تصوف پیوسته معرکه آرای متقابل و حتی متناقض بوده است.مآخذ و اسناد ، مشحون از روایات افسانه آمیز، ناسازگار و آمیخته به حب و بغض مریدان و منکران حلاج اند و اعتماد نسبی را هم بر نمی انگیزند.موافقان و مخالفان حلاج، نه تنها در تحلیل افکار و آثار وی سخت رویاروی هم قرار گرفته اند بلکه در گزارش سوانح حیات ، به ویژه انگیزه های محاکمه و قتل او، نیز کمتر توافق نشان داده اند.شخصیت حلاج بعد از قتل نیز تا عصر حاضر، در هاله ای از پیچیدگی و ابهام، و در نوسان بی سابقه ای از رد و قبول است: از شیادی مدعی الوهیت تا شهید عشق الهی.شگفت آنکه، برخلاف تصور معمول، در بین منکران حلاج کم نیستند صوفیان مشهوری چون سهل تستری و جنید بغدادی ؛ همچنان که در شمار ستایشگران، یا دست کم عذرجویان عقاید او، به نام فقیهان و حکیمان شیعه نیز برمی خوریم.مجموعه این ویژگیها ــکه خبر از تعدد شخصیت حلاج می دهدــ سبب شده است تا برخی او را بیش از یک تن انگارند.
سوانح حیات
حسین بن منصور، بیشتر به نام پدرش، منصور حلاج، معروف است. نیای او محمّی، زردشتی و از اعقاب ابوایوبِ انصاری ، صحابی مشهور، بود که مسلمان شده بود. برخی محققان مجوسی بودن نیای حلاج و انتسابش به صحابی پیامبر را تناقض دانسته و احتمال داده اند نسب نامه ای که حلاج را به ابوایوب، صحابی پیامبر، می پیوندد ساخته مریدان او باشد، همچنان که انتساب نیای حلاج به مجوس، ممکن است ناشی از غرض ورزی مخالفان باشد. معتبرترین گزارش را درباره زندگی حلاج، خطیب بغدادی از قول حمد، فرزند سوم حلاج، روایت کرده که تقریباً از جانب داریهای معمول فرزند از پدر به دور است.
← تولد
...


کلمات دیگر: