کلمه جو
صفحه اصلی

حیدر یغما

دانشنامه عمومی

حِیْدَر یَغْما (زادهٔ ۱۳۰۲ در روستای صومعه، نیشابور - درگذشتهٔ ۲ اسفند ۱۳۶۶ در نیشابور) شاعر معاصر ایرانی بود.
آرامگاه حیدر یغما
فهرست اهالی نیشابور
فهرست شاعران پارسی گوی
خشت
یغما به سبب شغل اصلی اش به «شاعر خشتمال نیشابوری» مشهور است. شغل او خشت مالی، در یکی از کوره پزخانه های نیشابور بود. یغما فاقد سواد دانشگاهی بود اما شعر می سرود. بسیاری از اشعار او دیدگاه شخصی وی به جهان است. در مدت شاعری اش وی را گاهی متهمش می کردند که شعرهای مهجور قدما را می دزدد و پس و پیش می کند و به اسم خودش می سراید. گاهی هم شعرهایش را می دزدیدند و بدون پس و پیش کردن به اسم خودشان می خواندند!
یغما در بیستم دی ماه ۱۳۰۲ در بستر تهیدستی زاده شد، با نداری زندگی کرد و با نداری درگذشت. با این که میهن نیاکان یغما خور و بیابانک اصفهان بود، حیدر فرزند کشور و محمدِ یغما از مهاجران خور و بیابانک اصفهان که دو نسل قبل تر از حیدر، به پابوس امام هشتم شیعیان (ع) به مشهد آمدند و در بازگشت درماندن و هر طائفه ای به گوشه ای رفت و حیدر بیک (جد مادری حیدر یغما) در سمت صومعه که روستای کوچکی در شمال نیشابور بود، سکنی گزید تا تقدیر شاعری دیگر در گسترهٔ ادب پرور نیشابور رقم بخورد و در سپیده دم ۱۳۰۲ هجری شمسی دیده به جهان گشاید. یغما نیز در چنین خانواده ای، ناگزیر به کار سخت برای به دست آوردن روزی بود، تا جایی که از رفتن به آموزشگاه (مدرسه) بازماند و تا میانسالی از خواندن و نوشتن بی بهره بود.
یغما با این که خواندن و نوشتن نمی دانست ولی از دوران کودکی دلبستگی فراوانی به شعر و شعر گویی داشت. او شعرها و چکامه های (غزل و قصیده) شعرسرایانی همچون فردوسی و امیرارسلان نامدار را، که شب های بلند زمستان خوانده می شد، در کودکی شنیده بود و به خوبی بیاد داشت. وی در جوانی به شهر کوچ کرد و در ۳۰ سالگی همسر گرفت و یکی دو سال دیگر روخوانی قرآن و سپس فارسی را آموخت. او به انجمنهای روخوانی قرآن می رفت و در آن جا با ادب پیشگان و شعر شناسان آشنایی پیدا کرد. ادب پیشگان و شعر شناسان با شنیدن شعرهای او که برخاسته از ذوق او و پر از بیت های زیبا و پرمایه بود او را به شعر سرایی دلگرم کرده و در این راه راهنمایی اش نمودند.

نقل قول ها

حیدر یغما همچنین شهرت یافته به یغمای خشتمال (۱۱ ژانویه ۱۹۲۴ صومعه، نیشابور - ۲۱ فوریه ۱۹۸۸ نیشابور) شاعر ایرانی با پیشهٔ اصلی کارگری بود.
• «امرزه روز، شاید کمتر کسی باشد که، اهل شعر و شاعری باشد ولی با نام یغما نیشابوری آشنا نباشد. مردی که از تبار زحمتکشان بود و دارای طبعی بلند. هرگز در برابر اغنیای زمان سر خم نکرد و به غیر از نانی که از عرق جبین خود درآورده بود نانی نخورد. بله! او هرگز مدیحه سرایی حکام را نکرد! شغل او خشت مالی، در یکی از کوره پز خانه های نیشابور بود.» -> نصیر مهرین
• «صورتی آفتاب سوخته، موئی ژولیده، پوستی پُرجین از رنج زمانه داشت. ساعد ورزیده، و انگشتان پینه بسته اش حکایت از همآنا ساختن هزاران خشت در یکروز بود. در اتاق محقرش زیراندازی از جنس ژیلو و سکانی و سماوری نفتی، سادگی و بی پیرایگی صاحب آن را حکایت می کرد. زیر سیگاری کوچکی که از گل رس ساخته شده بود و پاکت زرد رنگ سیگار ویژه اشنو و کبریت بی خطر تبریزش خبر از تنها سرگرمی او می داد.» -> نصیر مهرین
• «نگاهی نافذ و گیرا داشت و لبخندی پرمعنی، کمتر صحبت می کرد و بیشتر در فکر بود. در محافل آغشته به ریا حاضر نمی شد، و چون با دوستان می نشست اگر لازم می دید با دو دانگ صدایی که داشت حرف دل را با آواز حزینش می خواند، و گه گاه که به عکس مولا علی که در طاقچه کوچک اتاقش بود نگاه می کرد، اشک گرداگرد چشمان سیاهش حلقه می زد. شاید فکر می کرد اگر روزی گلایه های علی را از دل چاه بیرون بکشند، قطعأ آواز او را هم ازین خشت ها بیرون خواهند کشید.» -> نصیر مهرین
• «نگاهی نافذ و گیرا داشت و لبخندی پرمعنی، کمتر صحبت می کرد و بیشتر در فکر بود. در محافل آغشته به ریا حاضر نمی شد، و چون با دوستان می نشست اگر لازم می دید با دو دانگ صدایی که داشت حرف دل را با آواز حزینش می خواند، و گه گاه که به عکس مولا علی که در طاقچه کوچک اتاقش بود نگاه می کرد، اشک گرداگرد چشمان سیاهش حلقه می زد. شاید فکر می کرد اگر روزی گلایه های علی را از دل چاه بیرون بکشند، قطعأ آواز او را هم ازین خشت ها بیرون خواهند کشید.» -> نصیر مهرین
• «بعد از چاق سلامتی مختصری، از سوی یغما به اتاق مرتبش دعوت شدند، پتوئی را دولا کرد و برای آنها انداخت و متکاها را برای راحتی به پشتشان گذاشت. پسر کوچکش که در اتاق بود چند چایی رنگ و رو رفته ریخت و با قندانی که بیشتر از یک مشت قند در آن جا نمی شد، جلوی آنها گذاشت. زمان به کندی می گذشت و مهمانها نمی دانستند از کجا شروع کنند. عاقبت یکی از آنها، با صدایی آرام گفت:همانگونه که میدانی جشنهای دوهزارو پانصدمین سال شاهنشاهی ایران در پیش است و به جهت این روز با شکوه همه هنرمندان هرچه در توان داشته اند در طبق اخلاص تقدیم نموده اند و متقابلاً از توجهات مخصوص شاهنشاه برخوردار شده اند. لازم دیدیم که شما هم از این توجهات ملوکانه بی نصیب نمانید و با سرودن غزلی یا قصیده ای خود و خانواده تان را تا آخر عمر بیمه نمایید، خصوصأ که شما از طبقهٔ محرومان جامعه هستید. یغما، نگاهی پر معنی به آقایان کرد و در حال که یک محکمی به سیگار ویژه خود می زد گفت: لطف کردید که به خانه ام آمدید اما د رمورد آنچه خواسته اید در اولین فرصت خدمت شما خواهم فرستاد. او به وعده اش عمل کرد. اما آنچه او سروده بود هرگز هرگز در هیچ محفل و جشن و شب شعر و تالاری خوانده نشد. فقط سالها بعد در یکی از مجلات کم تیراژ با اعمال سانسور صفحه ای را به او اختصاص دادند و بس.» -> نصیر مهرین


کلمات دیگر: