حسین بهزاد (دوره حیات ۱۲۷۳–۲۱ مهر ۱۳۴۷) نقاش ایرانی بود. بهزاد سال ها کارمند فنی اداره کل باستان شناسی و استاد مینیاتور هنرستان هنرهای زیبای تهران بود. همچنین نام خیابانی که وی در تهران سکونت داشت به نام حسین بهزاد تغییر کرد ولی پس از انقلاب اسلامی، نام آن خیابان نیز به نام خیابان شهید نو فلّاح تغییر یافت. خانه او در تهران بنابر وصیتش آموزشگاه نقاشی شده است.
طرد چهره های مغولی و تبدیل آن ها به چهره های کاملاً ایرانی
رعایت اصول آناتومی در حدی که به فرم اصلی کار لطمه نزند
رعایت قوانین مناظر و مرایا (پرسپکتیو) به صورت بصری
حذف ریزه کاری های اضافی و پرهیز از ایجاد شلوغی در طرح
تأکید بر طراحی و قدرت بخشیدن به خط با تند و کند کردن آن ها
نشان دادن حالات درونی و روحی افراد به وضوح
استفاده از رنگ های محدود یا درجه بندی های یک رنگ در خلق آثار
استفاده از قلم گیری سفید بر زمینه تیره
خارج نمودن اندازه آثار از حد یک کتاب و مطرح نمودن آن به صورت تابلویی مستقل
بکارگیری سوژه های جدید مانند به تصویر درآوردن چهره بزرگان علم و ادب و هنر و نیز ترسیم آداب و رسوم زندگی مردم
پدربزرگِ حسین بهزاد، میرزا لطف الله نام داشت که از هنرمندان شیراز بود که نام ایشان در کتاب آثار عجم صفحه ۵۴۱ آمده فرصت الدوله اینگونه از میرزا لطف الله می نویسد (در سایل و مکاتیب بی نظیر است و در نقاشی شهیر). پدر بهزاد میرزا فضل الله در شیراز به دنیا آمد و در شیراز به قلمدان سازی و نقاشی آبرنگ می پرداخت. ۲۲ سال از ازدواج پدر و مادرش گذشته بود که حسین به دنیا آمد. چند ماهی به مدرسه رفت اما کمی بعد مدرسه را رها کرد و نزد پدر و پدربزرگش علوم و هنر نقاشی را آموخت و به توصیهٔ پدربزرگش شاگرد حجره ملاعلی قلمدان ساز نیز شد. حسین در نوجوانی پدرش را بر اثر وبا از دست داد.
حسین پس از پدر با مادر و پدر بزرگش همراه با خواهر خود به زندگی ادامه داد. مادرش بعد از بیوگی شوهر دیگری اختیار کرد و به اصفهان رفت. دوران نوجوانی حسین با تنگدستی گذشت. کارش در حجره قلمدان سازی رو به پیشرفت بود که دچار بیماری سختی شد به طوری که اطرافیان امکان زنده ماندن وی را ضعیف می دانستند. بناچار مجبور شد به خانه مادرش مهاجرت کند زیرا درآمدی نداشت؛ و پدر بزرگش نیز فوت کرده بود و پس از مدت کوتاهی جهت درمان به منزل فتوح السلطنه که از دوستان پدر بزرگش بود به تهران رفت. او به شدت شیفتهٔ نقاشی بود به طوری که در توصیف علاقه اش به نقاشی می گوید: «احساس ناشناخته و گنگی مرا به سوی نقاشی می کشید و من وقتی به پیروی از این احساس مداد یا قلم به دست می گرفتم، مثل تشنه ای که به برکهٔ زلال و گوارایی رسیده باشد، حس می کردم سیراب شده ام. نقاشی دنیای من بود».
فتوح السلطنه که هنر بهزاد که میراث دار پدر بزرگش میرزا لطف الله شیرازی بود را به خوبی می دانست، پس از نجات دادن وی از بیماری یک کتاب خطی خمسه نظامی را توسط بهزاد در مدت یک سال اقامت او در منزلش با مینیاتورهایی زیبا تصویرسازی کرد. فتوح السلطنه از بهزاد دعوت کرد بعد از تمام شدن نقاشی ها با او به اروپا برود تا کتاب را آنجا بفروشند.
طرد چهره های مغولی و تبدیل آن ها به چهره های کاملاً ایرانی
رعایت اصول آناتومی در حدی که به فرم اصلی کار لطمه نزند
رعایت قوانین مناظر و مرایا (پرسپکتیو) به صورت بصری
حذف ریزه کاری های اضافی و پرهیز از ایجاد شلوغی در طرح
تأکید بر طراحی و قدرت بخشیدن به خط با تند و کند کردن آن ها
نشان دادن حالات درونی و روحی افراد به وضوح
استفاده از رنگ های محدود یا درجه بندی های یک رنگ در خلق آثار
استفاده از قلم گیری سفید بر زمینه تیره
خارج نمودن اندازه آثار از حد یک کتاب و مطرح نمودن آن به صورت تابلویی مستقل
بکارگیری سوژه های جدید مانند به تصویر درآوردن چهره بزرگان علم و ادب و هنر و نیز ترسیم آداب و رسوم زندگی مردم
پدربزرگِ حسین بهزاد، میرزا لطف الله نام داشت که از هنرمندان شیراز بود که نام ایشان در کتاب آثار عجم صفحه ۵۴۱ آمده فرصت الدوله اینگونه از میرزا لطف الله می نویسد (در سایل و مکاتیب بی نظیر است و در نقاشی شهیر). پدر بهزاد میرزا فضل الله در شیراز به دنیا آمد و در شیراز به قلمدان سازی و نقاشی آبرنگ می پرداخت. ۲۲ سال از ازدواج پدر و مادرش گذشته بود که حسین به دنیا آمد. چند ماهی به مدرسه رفت اما کمی بعد مدرسه را رها کرد و نزد پدر و پدربزرگش علوم و هنر نقاشی را آموخت و به توصیهٔ پدربزرگش شاگرد حجره ملاعلی قلمدان ساز نیز شد. حسین در نوجوانی پدرش را بر اثر وبا از دست داد.
حسین پس از پدر با مادر و پدر بزرگش همراه با خواهر خود به زندگی ادامه داد. مادرش بعد از بیوگی شوهر دیگری اختیار کرد و به اصفهان رفت. دوران نوجوانی حسین با تنگدستی گذشت. کارش در حجره قلمدان سازی رو به پیشرفت بود که دچار بیماری سختی شد به طوری که اطرافیان امکان زنده ماندن وی را ضعیف می دانستند. بناچار مجبور شد به خانه مادرش مهاجرت کند زیرا درآمدی نداشت؛ و پدر بزرگش نیز فوت کرده بود و پس از مدت کوتاهی جهت درمان به منزل فتوح السلطنه که از دوستان پدر بزرگش بود به تهران رفت. او به شدت شیفتهٔ نقاشی بود به طوری که در توصیف علاقه اش به نقاشی می گوید: «احساس ناشناخته و گنگی مرا به سوی نقاشی می کشید و من وقتی به پیروی از این احساس مداد یا قلم به دست می گرفتم، مثل تشنه ای که به برکهٔ زلال و گوارایی رسیده باشد، حس می کردم سیراب شده ام. نقاشی دنیای من بود».
فتوح السلطنه که هنر بهزاد که میراث دار پدر بزرگش میرزا لطف الله شیرازی بود را به خوبی می دانست، پس از نجات دادن وی از بیماری یک کتاب خطی خمسه نظامی را توسط بهزاد در مدت یک سال اقامت او در منزلش با مینیاتورهایی زیبا تصویرسازی کرد. فتوح السلطنه از بهزاد دعوت کرد بعد از تمام شدن نقاشی ها با او به اروپا برود تا کتاب را آنجا بفروشند.
wiki: حسین بهزاد