کلمه جو
صفحه اصلی

سوفسطایی گری

دانشنامه عمومی

سوفسطایی گری یا سوفیسم (به انگلیسی: Sophist)، مکتب فکری در یونان باستان بود. قائلان به آن را سوفسطائی یا سوفیست می گفتند.
«سوفسطائیان سه صنف اند صنفی همه حقایق را نفی کرده اند، و صنفی در آن ها شک کرده اند و صنفی گفته اند که آن ها در نزد کسی که حق پنداشت حق است و کسی که باطل انگاشت باطل است.»
سوفسطایی یا سوفیست در لغت به معنای استاد، دانشور و زبردست است. کسی که در امور زندگی هوشمند و زیرک است.
sophist از نظر لغوی، از ترکیب دو جزء sophi به معنای حکمت و معرفت و ist(به معنای گرایش فکری و در جای دیگر به معنای شغل) در اینجا به معنای پیشه، درست شده است؛ و در کل به معنی «معرفت پیشه» است. سوفیست لقبی بود که فیلسوف ها روی ایشان گذاشته اند، که بار معنایی منفی داشته است، بر خلاف اصطلاح (philosophy) که به معنای «عاشقان معرفت» است و به سوفیست ها این را می گفتند که: شما معرفت پیشه اید، نه عاشقان معرفت.
در یونان باستان آموزگاران فلسفه را سوفسطائی می گفتند. اینان از شهری به شهر دیگر می رفتند و جوانان را دور خود جمع کرده و در ازای حق الٌزحمه به تدریس می پرداختند. سوفسطائیان خطابت و جدل و دیگر فنونی را که برای موفقیت های اجتماعی و سیاسی لازم بود، به شاگردانشان می آموختند.

نقل قول ها

سوفسطایی گری یا سوفیسم (به انگلیسی: sophism)، نحله ای فکری در یونان باستان بود. قائلان به آن را سوفسطائی یا سوفیست می گفتند.
• «در دولت شهرهای یونان و بیش از همه در آتن، هیچ کس نمی توانست امید داشته باشد که به عنوان سیاستمدار شهرتی کسب کند مگر اینکه بتواند سخن بگوید، نیکو سخن بگوید. سوفسطائیان مدعی بودند که این فن را به او می آموزند، و وی را در «فضیلت» سیاسی، فضیلت اشرافیت جدید، یعنی اشرافیت هوش و لیاقت، می پرورند. البته در این کار فی نفسه امر نادرستی وجود نداشت، لیکن فن سخنوری ممکن بود برای «انتقال اندیشه با رویه و سیاستی به کار رود که بی غرضانه نبود یا ممکن بود برای مدینه قطعاً مضر باشد یا صرفاً برای تسهیل ترقی سیاستمدار پیش بینی شده باشد، و چنین پیامد مسلمی کمک می کرد که سوفسطائیان به بدی شهره شوند.» -> فردریک کاپلستون
• «اگر کسی می خواست در دموکراسی یونانی پولدار شود، اصولاً می بایست از طریق اقامه دعوی و دادخواهی به مقصود برسد، و سوفسطائیان مدعی بودند راه درست پیروزی در این دادخواهیها را می آموزند. اما روشن است که این کار ممکن بود به آسانی به معنی تعلیم فن عادلانه جلوه دادن امر غیرعادلانه به مردم تعبیر شود. چنین روشی آشکارا با روش دیرین برخورد حقیقت جویانه فلاسفه بسیار اختلاف داشت، و به تبیین رفتاری که افلاطون با سوفسطائیان کرده است کمک می کند.» -> فردریک کاپلستون
• «سوفیسم سزاوار محکومیت قطعی نیست. سوفیسم یا برگرداندن توجه متفکران به خود انسان، یعنی فاعل متفکر و صاحب اراده، همچون مرحله واسطه ای به کار مهم افلاطونی- ارسطویی مدد رسانید. با عرضه وسیله ای برای تعلیم و تربیت، کاری ضروری در حیات سیاسی یونان انجام داد، در حالی که تمایلات «پان هلنیسی» اش یقیناً مایه اعتبار و سرافرازی آن است؛ و حتی تمایلات شکاکانه و نسبی آن، که روی هم رفته تا اندازه زیادی نتیجه شکست فلسفه پیشین از یک سو و نتیجه تجربه وسیعتر حیات انسانی از سوی دیگر بود، لااقل به طرح مسائل نوی کمک کرد، ولو آنکه خود سوفیسم قادر به حل این مسائل نبود. تصور باطلی نیست بازشناختن تأثیر سوفیسم در درام یونانی، مثلاً در سرود سوفوکلس برای پیشرفت آدمی در آنتیگونه و در بحثهای نظری که در نمایشنامه های اریپیدس آمده است و نیز در آثار مورخان یونانی، مثلاً در محاوره مشهور ملیان در صفحات توسیدید.» -> فردریک کاپلستون
• «سوفسطائیان متقدم احترام و اعتباری در میان عامه مردم به دست آوردند، و، چنان که مورخان خاطر نشان کرده اند، کم نبوده است مواردی که آنها را به عنوان «سفیران» شهرهایشان انتخاب کرده اند، واقعیتی که با شهرتشان به شیادی چندان مطابقت ندارد. تنها به طور ثانوی و بعدی بود که کلمه «سوفسطائی» رنگ و بوی بدی کسب کرد، چنان که نزد افلاطون؛ و در زمانهای بعد ظاهراً این کلمه دوباره معنای خوب خود را بازیافت و در مورد استادان بلاغت و نثر نویسان امپراطوری به دور از معنای زبان باز و فریبکار که به آن داده بودند به کار رفت.» -> فردریک کاپلستون
• «مدتی طول کشید تا کلمه «سوفسطائی» معنی ناپسندی به خود گرفت. این نام را هرودت دربارهٔ سلن و فیثاغورس، آندروتیون دربارهٔ حکمای سبعه و سقراط، لوسیاس دربارهٔ افلاطون به کار برده اند.» -> فردریک کاپلستون
• «برای نسبت دادن قصد براندازی دین و اخلاق به سوفسطائیان بزرگ دلیلی وجود ندارد؛ مردانی مانند پروتاگوراس و گرگیاس چنین هدفی در نظر نداشتند. در واقع، سوفسطائیان بزرگ با مفهوم «قانون طبیعی» موافق بودند و آن را تأیید کردند، و در توسعه دیدگاه شهروند معمولی یونانی کوشیدند؛ آنان نیرویی فرهنگی و تربیتی در یونان بودند.» -> فردریک کاپلستون
• «سوفیسم به دست مردان کوچکتر به زودی دلالت ضمنی ناخوش آیندی حاصل کرد، یعنی «سفسطه» (یا مغالطه). در حالی که آدمی نمی تواند سعه صدر و جهان وطنی آنتیفون آتنی را محترم ندارد، نمی تواند نظریه تراس ماخوس را که «زور حق است» از یک سو و موشکافی و زبان بازی «دیونوسودرس» را از سوی دیگر محکوم نکند.» -> فردریک کاپلستون
• «به واسطه مخالفت سقراط و افلاطون است که سوفسطائیان چنان شهرت بدی یافتند که این کلمه اکنون معمولاً به این معنی است که، با استدلال باطل، حقیقتی مردود یا مشکوک جلوه کند، یا چیز باطلی به کرسی اثبات بنشیند و قابل قبول نمایانده شود.» -> هگل


کلمات دیگر: