کلمه جو
صفحه اصلی

دونا تارت

دانشنامه عمومی

دونا تارت (به انگلیسی: Donna Tartt)؛ زاده ۲۳ نوامبر ۱۹۶۳) نویسندهٔ آمریکایی و خالق رمان هایی چون تاریخ سری (۱۹۹۲)، دوست کوچک (۲۰۰۲) و فنچ طلایی (یا سهره؛ ۲۰۱۳) می باشد.
نگاهی به برندگان پولیتزر ۲۰۱۴ در رشته های ادبی و هنری
تارت در سال (۲۰۱۴) موفق به کسب جایزهٔ پولیتزر در رشتهٔ ادبیات به خاطر رمان فنچ طلایی (سهره) شد.

دانشنامه آزاد فارسی

(Donna Tartt(1963
دو نارت
نویسنده ی آمریکایی. با سومین رمانش، یعنی The Goldfinch، برنده ی جایزه ی ادبی پولیتزر شد.
در گرین وود میسی سیپی به دینا آمد و در دانشگاه همین شهر مشغول به تحصیل شد. به دلیل استعداد شگرفش در داستان نویسی، با توصیه ی یکی از اساتید دانشگاه در کلاس داستان نویسیِ مخصوص دانشجویان ارشد شرکت کرد. بعدها به کالج بنینگتون منتقل شد و آن جا در زمینه ی ادبیات کلاسیک تحقیق کرد. همین علاقه ی وافر به ادبیات کلاسیک، موجب شده تا نثر او تفاوتی ماهوی با هم نسلانش داشته باشد. به جای صراحت و سادگی مرسوم در نثر داستان های آمریکایی معاصر، تارت زبانی نسبتاً پیچیده دارد که به شکلی مشخص از نویسندگان رمانتیک وام گرفته شده است. رمان اول وی، با عنوان تاریخ پنهان، درباره ی شش دانشجوی رشته ی مطالعات کلاسیک است که گروهی صمیمی را تشکیل می دهند. این رمان که ساختاری شبیه به ادبیات پلیسی دارد، با روایت یکی از این شش نفر و توضیحش درباره ی قتلی که رخ داده و موجب مرگ یکی از اعضای گروه شده، آغاز می گردد. اگرچه نویسنده در همان ابتدا و با توضیح جریان قتل، ظاهراً تعلیق را از بین می برد، اما نکاتی در ادامه ی داستان روشن می گردند که تفسیر مخاطب از این اتفاق را تغییر خواهند داد.
رمان دوم تارت، با عنوان دوست کوچک، یک دهه پس از موفقیت اثر اولش منتشر شد. این رمان درباره ی دختر نوجوانی است که برادرش را سال ها پیش از دست داده است. جسد برادر او، زمانی که نه سال بیشتر نداشته، آویخته شده از یک درخت پیدا شده است. فاجعه ای که افسردگی عمیق مادر خانواده را در پی داشته و موجب فرار پدر خانواده از مسئولیت، به بهانه ی کار شده است. سال ها پس از این اتفاق، هنوز علت این جنایت مشخص نشده و راوی نوجوان رمان، هنوز با اضطراب و غم ناشی از مرگ برادرش دست و پنجه نرم می کند.
سومین و موفق ترین اثر تارت، یعنی The Goldfinch، یازده سال بعد منتشر شد. این رمان، راوی اول شخصی دارد که ابتدا نوجوانی سیزده ساله است و در ادامه ی رمان، از سرگذشت خود تا دوره ی بزرگسالی می گوید. تئودور سیزده ساله، در یک موزه ی هنری همراه مادرش مشغول دیدن تابلوهاست که یک بمب گذاری تروریستی در موزه اتفاق می افتد. تئودور یکی از معدود بازماندگان فاجعه لقب می گیرد و البته مادرش را در این اتفاق از دست می دهد. در آشوب و اغتشاش پس از بمب گذاری، تئودور یکی از تابلوهای موزه را با خودش می برد؛تابلویی با عنوان Goldfinch که اثر یکی از شاگردان رامبرانت،کارل فابریتیوس، و متعلق به عصر طلایی نقاشی هلند است. در سال های بعد، تئودور همیشه این تابلو را به عنوان سپری محافظ در برابر ناملایمات و خشونت های جهان بیرون، در کنار خود نگه می دارد. این رمان علاوه بر کسب پولیتزر، مدال کارنگی را نیز کسب کرد و به فهرست نامزدان جایزه ی ملی کتاب راه یافت.
تا کنون اثر مستقلی از این نویسنده ی برجسته به فارسی منتشر نشده است.

نقل قول ها

دونا تارت (به انگلیسی: Donna Tartt)؛ زاده ۲۳ نوامبر ۱۹۶۳) نویسندهٔ آمریکایی است.
• «ساعت هشت و نیم صبح بود و من با قلبی که داشت می ترکید وارد ساختمان انبار نگهداری کالا شدم. آرواره ام سفت شده و دندان هایم به هم ساییده می شدند. طلوع آفتاب و شروع ساعت کاری اداره ها: قیل وقال صبحگاهی عابرهای پیاده، سرحال و شاداب. ساعت ده و پانزده دقیقه من روی زمین اتاقم در خانهٔ هابی نشسته بودم و سرم مثل موی بافته شده تاب می خورد. کنارم روی موکت دو کیسهٔ خرید افتاده بود؛ یک چادر مسافرتی که هرگز استفاده نشده بود؛ یک روبالشی کرم رنگ نخی که هنوز بوی اتاقم در وگاس را می داد؛ یک قوطی پر از قرص اکسی کدون و مرفین که می دانستم باید توی توالت بیندازم و سیفون را بکشم، و نوارچسب درهم پیچیده که با دقت فراوان به کمک چاقوی مخصوص بریده بودم، بیست دقیقه کار درنهایت دقت و ظرافت، نبض سرانگشتانم از ترس این که مبادا یک وقت نقاشی آسیب ببیند، همین طور می زد.»• «شهودی به من گفت که خنده، نور بود و نور، خنده؛ و این که راز کائنات همین بود.»• «از کسانی که بیش از حد دوستشان داری، دوری کن. آن ها کسانی هستند که تو را خواهند کشت.»


کلمات دیگر: