خیابان بوتیک های تاریک (رمان). خیابان بوتیک های تاریک (به فرانسوی: Rue des Boutiques obscures)، رمانی است از پاتریک مودیانو نویسنده و فیلمنامه نویس فرانسوی که در ۵ سپتامبر ۱۹۷۸ توسط انتشارات گلیمر منتشر شد. این کتاب که ششمین رمان نویسنده است، در همان سال برنده جایزه گنکور شده و در ۱۹۸۰ نیز در انگلستان، توسط بنگاه نشر «Jonathan Cape» با عنوان شخص گم شده و توسط دانیل وایزبورت به انگلیسی برگردانده و چاپ شد.
خیابان بوتیک های تاریک
دانشنامه عمومی
نقل قول ها
خیابان بوتیک های تاریک (رمان). خیابان بوتیک های تاریک (به فرانسوی: Rue des Boutiques obscures)، رمانی است از پاتریک مودیانو نویسنده و فیلمنامه نویس فرانسوی که در ۵ سپتامبر ۱۹۷۸ توسط انتشارات گلیمر منتشر شد.
• «من هیچم. هیچ، جز نیم رخ رنگ پریده ای در تراس یک کافهٔ غروب زده.»• «آیا حیات ما نیز به همان سرعت این اندوه کودکانه در دل غروب ناپدید می شود؟»• «این دنیایی که من می بینم، همه چیز بین آدم هایش، اتفاق افتادنی ست و هیچ ” هرگزی ” در موردشان مثال زدنی نیست!»• «نیس، شهر ارواح و اشباح است، ولی من امیدوارم به سرعت تبدیل به یکی از آن ها نشوم.»• «حق با تو بود وقتی به من گفتی که در زندگی، این آینده نیست که مهم تر به حساب می آید، بلکه گذشته است.»• «هات همیشه می گفت که، درنهایت، همهٔ ما افراد کنار ساحل هستیم و شن و ماسه --من عین کلماتش را نقل می کنم-- جای قدم هایمان را فقط برای لحظاتی روی خود نگه می دارد.»• «میدانگاهی موزهٔ هنرهای مدرن را طی کردیم و روی پله ها نشستیم. برای من تنها گواه هستی و زندگی، دیدن عبور اتومبیل ها، آن پایین و در امتداد خیابان نیویورک بود. جز این چشم انداز، همه چیز در اطراف ما خلوت و منجمد به نظر می آمد. حتی منظرهٔ برج ایفل در آن سوی رود سن؛ برج ایفل که همیشه مظهر استحکام و برانگیزندهٔ حس اطمینان همگان بود به توده ای آهن سوخته و تیره رنگ شبیه بود. آدم اینجا نفس خوبی فرو می بره. چه باد سبک و دل چسبی!»
• «من هیچم. هیچ، جز نیم رخ رنگ پریده ای در تراس یک کافهٔ غروب زده.»• «آیا حیات ما نیز به همان سرعت این اندوه کودکانه در دل غروب ناپدید می شود؟»• «این دنیایی که من می بینم، همه چیز بین آدم هایش، اتفاق افتادنی ست و هیچ ” هرگزی ” در موردشان مثال زدنی نیست!»• «نیس، شهر ارواح و اشباح است، ولی من امیدوارم به سرعت تبدیل به یکی از آن ها نشوم.»• «حق با تو بود وقتی به من گفتی که در زندگی، این آینده نیست که مهم تر به حساب می آید، بلکه گذشته است.»• «هات همیشه می گفت که، درنهایت، همهٔ ما افراد کنار ساحل هستیم و شن و ماسه --من عین کلماتش را نقل می کنم-- جای قدم هایمان را فقط برای لحظاتی روی خود نگه می دارد.»• «میدانگاهی موزهٔ هنرهای مدرن را طی کردیم و روی پله ها نشستیم. برای من تنها گواه هستی و زندگی، دیدن عبور اتومبیل ها، آن پایین و در امتداد خیابان نیویورک بود. جز این چشم انداز، همه چیز در اطراف ما خلوت و منجمد به نظر می آمد. حتی منظرهٔ برج ایفل در آن سوی رود سن؛ برج ایفل که همیشه مظهر استحکام و برانگیزندهٔ حس اطمینان همگان بود به توده ای آهن سوخته و تیره رنگ شبیه بود. آدم اینجا نفس خوبی فرو می بره. چه باد سبک و دل چسبی!»
wikiquote: خیابان_بوتیک های_تاریک_(رمان)
کلمات دیگر: