کلمه جو
صفحه اصلی

غطش

لغت نامه دهخدا

غطش . [ غ َ طَ ] (ع اِمص ) سستی بینایی با سیلان اشک اکثر اوقات یا همواره . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).


غطش. [ غ َ ] ( ع مص ) غطش لیل ؛ تاریک شدن شب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). تاریکی. ( دزی ج 2 ص 217 ). || غطش کسی ؛ آهسته رفتن او از بیماری یا پیری. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ): غطش فلان غطشاً؛ مشی رویداً من مرض او کبر. ( اقرب الموارد ).

غطش. [ غ َ طَ ] ( ع اِمص ) سستی بینایی با سیلان اشک اکثر اوقات یا همواره. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).

غطش . [ غ َ ] (ع مص ) غطش لیل ؛ تاریک شدن شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). تاریکی . (دزی ج 2 ص 217). || غطش کسی ؛ آهسته رفتن او از بیماری یا پیری . (از منتهی الارب ) (آنندراج ): غطش فلان غطشاً؛ مشی رویداً من مرض او کبر. (اقرب الموارد).


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
(بر وزن فلس) تاریک شدن. در لغت آمده «غَطَشَ اللَّیْلُ غَطْشاً: اَظْلَمَ» اغطاش لازم و متعدی هر دو آمده است. . یعنی شب آسمان را تاریک گردانید و نور آن را خارج کرد رجوع شود به «سماء» این کلمه تنها یک بار در قرآن آمده است.


کلمات دیگر: