کلمه جو
صفحه اصلی

جدیلی

لغت نامه دهخدا

جدیلی. [ ج َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به جدیله که موضعی است در راه بصره بمکه ومنسوب به آن را جدلی نیز گویند. ( از لباب الانساب ).

جدیلی. [ ج َ ] ( اِخ ) ابوسعد گوید: معلی بن حاجب بن اوس جدیلی از مردمان جدیله است که منزلی است برسر راه حاجیان بصره. وی از یحیی بن راشد روایت کند. ( از معجم البلدان ). و رجوع به لباب الانساب ج 1 شود.

جدیلی . [ ج َ ] (اِخ ) ابوسعد گوید: معلی بن حاجب بن اوس جدیلی از مردمان جدیله است که منزلی است برسر راه حاجیان بصره . وی از یحیی بن راشد روایت کند. (از معجم البلدان ). و رجوع به لباب الانساب ج 1 شود.


جدیلی . [ ج َ ] (ص نسبی ) منسوب است به جدیله که موضعی است در راه بصره بمکه ومنسوب به آن را جدلی نیز گویند. (از لباب الانساب ).



کلمات دیگر: