مجذم.[ م ِ ذَ ] ( ع ص ) گرفتار به علت زکام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گرفتار به بیماری زکام. ( ناظم الاطباء ).
مجذم. [ م ُ ذِ ] ( ع ص ) برنده دست. ( آنندراج ). دست برنده. ( از منتهی الارب ). || تیز رونده. || اسب سخت دونده. || قصد کننده. || بازایستنده از چیزی. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ).
مجذم. [ م ُ ج َذْ ذَ ] ( ع ص ) بریده دست و پا. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || گرفتار بیماری جذام. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مجذم. [ م ُ ج َذْ ذِ ] ( ع ص ) بُرَندَه. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).
مجذم. [ م ُ ذِ ] ( ع ص ) برنده دست. ( آنندراج ). دست برنده. ( از منتهی الارب ). || تیز رونده. || اسب سخت دونده. || قصد کننده. || بازایستنده از چیزی. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ).
مجذم. [ م ُ ج َذْ ذَ ] ( ع ص ) بریده دست و پا. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || گرفتار بیماری جذام. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مجذم. [ م ُ ج َذْ ذِ ] ( ع ص ) بُرَندَه. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).