کلمه جو
صفحه اصلی

مجبر

فارسی به انگلیسی

coercing


فرهنگ فارسی

ستم بر کاری وا دارنده کسی را

لغت نامه دهخدا

مجبر. [ م ُ ب َ ] (ع ص ) به ستم برکاری داشته شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مجبور و جبر کرده شده . (ناظم الاطباء).


مجبر. [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) به ستم بر کاری وادارنده کسی را. (از منتهی الارب ). اجبار کننده و ظلم کننده . (ناظم الاطباء).


مجبر. [ م ُ ب َ ] ( ع ص ) به ستم برکاری داشته شده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مجبور و جبر کرده شده. ( ناظم الاطباء ).

مجبر. [ م ُ ج َب ْ ب ِ ] ( ع ص ) شکسته بند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شکسته بند. آروبند. استخوان بند. رَدّاد. آنکه جبر کسر کند. آن که جبیره کند استخوانهای شکسته را. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مجبر. [ م ُ ب ِ ] ( ع ص ) به ستم بر کاری وادارنده کسی را. ( از منتهی الارب ). اجبار کننده و ظلم کننده. ( ناظم الاطباء ).

مجبر. [ م ُ ج َب ْ ب ِ ] (ع ص ) شکسته بند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکسته بند. آروبند. استخوان بند. رَدّاد. آنکه جبر کسر کند. آن که جبیره کند استخوانهای شکسته را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


دانشنامه عمومی

مجبر (به عربی: مجبر) یک شهرداری در الجزایر است که در استان مدیه واقع شده است. مجبر ۵٬۶۸۶ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای الجزایر


کلمات دیگر: