مجبب. [ م ُ ج َب ْ ب َ ] ( ع ص ) فرس مجبب ؛ اسبی که سپیدی دست و پای او از زانو درگذشته باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مجبب. [ م ُ ج َب ْ ب ِ ] ( ع ص ) رمنده و گریزنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || گریخته از جنگ. ( ناظم الاطباء ).
مجبب. [ م ُ ج َب ْ ب ِ ] ( ع ص ) رمنده و گریزنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || گریخته از جنگ. ( ناظم الاطباء ).