(مصدر ) جذب کردن بخود کشیدن جامه خوی را و کاغذ سیاهی را و حوض آب را : اجزای هوا بعضی از آن رطوبات را جمع کرد و اجزای زمین بعضی را نشف کرد...
نشف کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نشف کردن. [ ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جذب کردن رطوبت. بخود درکشیدن آب و رطوبت را : چهارم آن که خشکی مستولی گردد و رطوبت بیضه کمتر شود و بدان سبب رطوبتی را که اندر گوهر طبقه عنبیه باشد نشف کند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). لکن کژدم را در شیشه باید کرد تا آبگینه رطوبت او را نگاهدارد و نشف نکند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
آب اندر حوض گر زندانی است
باد نشفش میکند کان کانی است.
پیش از آن کان بادها نشفش کنند.
کش از ایشان واستانی واخری.
آب اندر حوض گر زندانی است
باد نشفش میکند کان کانی است.
مولوی.
پیش از این کاین خاکها خسفش کنندپیش از آن کان بادها نشفش کنند.
مولوی.
گرچه چون نشفش کند تو قادری کش از ایشان واستانی واخری.
مولوی.
کلمات دیگر: