کلمه جو
صفحه اصلی

قلوع

فرهنگ فارسی

جمع قلعه

لغت نامه دهخدا

قلوع. [ ق َ ] ( ع ص ) شتر ماده کلان جثه. || کمان که چون بکشند برگردد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). ج ، قُلْع. ( اقرب الموارد ).

قلوع. [ ق ُ ] ( ع اِ ) ج ِ قلعة. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قلعه شود.

قلوع . [ ق َ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ کلان جثه . || کمان که چون بکشند برگردد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، قُلْع. (اقرب الموارد).


قلوع . [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قلعة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قلعه شود.



کلمات دیگر: