کلمه جو
صفحه اصلی

مجدره

لغت نامه دهخدا

( مجدرة ) مجدرة. [ م َ دَ رَ ] ( ع ص ) سزاوار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). لایق و سزاوار. گویند: انه لمجدرة ان یفعل کذا؛ او سزاوار است که چنین کند. ( ناظم الاطباء ). || ارض مجدرة؛ زمینی که در آن مردم را چیچک بسیار گیرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مجدرة. [ م َ دَ رَ ] (ع ص ) سزاوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). لایق و سزاوار. گویند: انه لمجدرة ان یفعل کذا؛ او سزاوار است که چنین کند. (ناظم الاطباء). || ارض مجدرة؛ زمینی که در آن مردم را چیچک بسیار گیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: