کلمه جو
صفحه اصلی

مجبن

لغت نامه دهخدا

مجبن. [ م ُ ب ِ ] ( ع ص ) آن که بددل یابد کسی را یا بددل شمارد. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آن که کسی را بددل و ترسو می یابد و یا می شمارد. || شیر بسته شده و ستبر گشته. ( ناظم الاطباء ).

مجبن. [ م ُ ج َب ْ ب ِ ] ( ع ص ) بددل گوینده کسی را و منسوب کننده به بددلی. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کسی که متهم شده باشد به ترس و بددلی. || آنکه بددلی می کند و یا مشهور به ترس و بددلی شده باشد. || آنکه اندیشه بددلی می کند. ( ناظم الاطباء ).

مجبن . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) آن که بددل یابد کسی را یا بددل شمارد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که کسی را بددل و ترسو می یابد و یا می شمارد. || شیر بسته شده و ستبر گشته . (ناظم الاطباء).


مجبن . [ م ُ ج َب ْ ب ِ ] (ع ص ) بددل گوینده کسی را و منسوب کننده به بددلی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که متهم شده باشد به ترس و بددلی . || آنکه بددلی می کند و یا مشهور به ترس و بددلی شده باشد. || آنکه اندیشه ٔ بددلی می کند. (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: