کلمه جو
صفحه اصلی

کفیت

فرهنگ فارسی

کفت

لغت نامه دهخدا

کفیت. [ ک َ ] ( اِ ) از هم باز شدن و باز کردن را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ).

کفیت. [ ک َ ] ( ع ص ) مرد تیزرو و سبک باریک اندام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): رجل کفیت ؛ مرد تندرو و سبک و نازک اندام. ( از اقرب الموارد ). مرد شتابنده. ( دهار ). || ( اِ ) انبان استوار که چیزی ضایع نکند. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || رخت زندگانی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

کفیت. [ ک َ ] ( ع مص ) کفت. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به کفت ( ع ص ) شود.

کفیة. [ ک ُ ی َ ] ( ع اِ ) روزگذار از قوت.( منتهی الارب ). قوت روزگذرا. ( ناظم الاطباء ). قوت. ( از اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ) ج ، کفی [ ک ُ فا ].
( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

کفیت . [ ک َ ] (اِ) از هم باز شدن و باز کردن را گویند. (برهان ) (آنندراج ).


کفیت . [ ک َ ] (ع ص ) مرد تیزرو و سبک باریک اندام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): رجل کفیت ؛ مرد تندرو و سبک و نازک اندام . (از اقرب الموارد). مرد شتابنده . (دهار). || (اِ) انبان استوار که چیزی ضایع نکند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رخت زندگانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


کفیت . [ ک َ ] (ع مص ) کفت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کفت (ع ص ) شود.



کلمات دیگر: