قلوجه . [ ق َ ج َ ] (اِخ ) جایی است در اندلس . (نخبة الدهر دمشقی ص 245). رجوع به اسپانی و اسپانیا شود.
قلوجه
لغت نامه دهخدا
قلوجه . [ ق َل ْ لو ج َ ] (اِخ ) ده بزرگی است نزدیک انبار بغداد. سمعانی آرد: من ضبط آن را چنین دیدم و نمیدانم که نویسنده ٔ آن خطا کرده یا درست آورده است . (از انساب سمعانی ) (لباب الانساب ).
قلوجه. [ ق َل ْ لو ج َ ] ( اِخ ) ده بزرگی است نزدیک انبار بغداد. سمعانی آرد: من ضبط آن را چنین دیدم و نمیدانم که نویسنده آن خطا کرده یا درست آورده است. ( از انساب سمعانی ) ( لباب الانساب ).
قلوجه. [ ق َ ج َ ] ( اِخ ) جایی است در اندلس. ( نخبة الدهر دمشقی ص 245 ). رجوع به اسپانی و اسپانیا شود.
قلوجه. [ ق َ ج َ ] ( اِخ ) جایی است در اندلس. ( نخبة الدهر دمشقی ص 245 ). رجوع به اسپانی و اسپانیا شود.
کلمات دیگر: